ملحد پیر چه گفت ؟
دانی چه گفت ملحد پیر فقیر؟ گفت
گردون مرا شکست و زبون در قفس گرفت
از گوش و هوش مقدرت . از دست و پا توان
وز این دو دیده . روشنی مقتبس گرفت
سر. پاک پیر و گر شد و دندان بسود و ریخت
گلبرگ روی. منزلت خار و خس گرفت
خورشید خفت و سرو خمید و چراغ مرد
هان. مرگ آمد اینک و راه نفس گرفت
گنجی اگر به هیچ کسی داد قحبه ای
نشنیدم که باز پس از هیچ کس گرفت
دیگر مگو خدای کریم است و مهربان
کاین سفله هر چه داد به من . باز پس گرفت
تهران. شهریور ماه 1334 مهدی اخوان ثالث**** م . امید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر