مطا لب درج شده نظر **خراسانی ** نمی باشد.

آرشیو خراسانی

۱۳۸۸ تیر ۳, چهارشنبه

من از خداوندی که درهای بهشت اش را بر شما خواهد گشود. به لعنتی ابدی دلخوش ترم

تنها...

اکنون مرا به قربان گاه می برن
گوش کنید ای شمایان. در منظری که به تماشا نشسته اید
و در شماره. حماقت ها تان از گناهان نکرده ی من افزون تر است!
- با شما هرگز مرا پیوندی نبوده است.

بهشت شما در آرزوی به بر کشیدن من .در تب دوزخی انتظاری بی انجام خاکستر خواهد شد. تا آتشی آن چنان به دوزخ خوف انگیزتان ارمغان برم که از تف آن دوزخیان مسکین . آتش پیرامون شان را چون نوشابه ئی گوارا به سر کشند.

چرا که من از هر چه با شماست . از هر آن چه پیوندی با شما داشته است نفرت می کنم.
از فرزندان و
از پدرم
از آغوش بوی ناک تان و
از دست های تان که دست مرا چه بسیار که از سر خدعه فشرده است.


از قهر و مهربانی تان
و از خویشتن ام
که نا خواسته. از پیکرهای شما شباهتی به ظاهر برده است...


من از دوری و از نزدیکی در وحشت ام.
خداوندان شما به سی ز یف بیدادگر خواهند بخشید
من پرومته ی نامرادم
که از جگر خسته
کلاغان بی سرنوشت را سفره ئی گسترده ام

غرور من در ابدیت رنج من است
تا به هر سلام و درود شما . منقار کرکسی را بر جگرگاه خود احساس کنم.

نیش نیزه ئی بر پاره ی جگرم. از بوسه ی لبان شما مستی بخش تر بود
چرا که از لبان شما هرگز سخنی جز به ناراستی نشنیدم.

و خاری در مردم دیدگان ام. از نگاه خریداری ی تان صفا بخش تر
بدان خاطر که هیچ گاه نگاه شما در من . جز نگاه صاحبی به برده ی
خود
نبود...

از مردان شما. آدم کشان را
و از زنان تان . به روسپیان ما یل ترم.

من از خداوندی که درهای بهشت اش را بر شما خواهد گشود. به لعنتی ابدی دلخوش ترم.

هم نشینی با پرهیز کاران و هم بستری با دختران دست نا خورده. در بهشتی آن چنان. ارزانی ی شما باد!

من پرومته ی نا مرادم
که کلاغان بی سرنوشت را از جگر خسته سفره ئی جاودان گسترده ام.

گوش کنید ای شمایان که در منظر نشسته اید
به تماشای قربانی ی بیگانه ئی که من ام-
با شما مرا هرگز پیوندی نبوده است.

احمد شاملو

هیچ نظری موجود نیست: