مطا لب درج شده نظر **خراسانی ** نمی باشد.

آرشیو خراسانی

۱۳۸۸ مهر ۱۱, شنبه

از اينجا است كه خواهيد ديد سرچشمه هاي ذوق بشري چقدر وسيع و متفاوت است و چه مملو از اسرار خود و چقدر بزرگ ترها مديون كوچك ترها هستند


درباره شعر و شاعري
نيمايوشيج

عزيزم! شاعر بودن، خواستن در توانستن و توانستن در خواستن است. اين هر دو خاصيت را بياد زندگي او به او داده باشد. به عبارت ديگر مي گويم بتواند بخواهد و بخواهد كه بتواند. اولي با خود اوست و دومي كه خواستن توانايي خود اوست و بايد به خود تلقين كند هزار مرتبه بيانگيزد هوش خود را و ذوق خود را، هنگامي كه در آثار ديگران نظر دارد. اگر اين نباشد در پوست خود فرو رفته خودي بسيار خطرناك در او وجود پيدا مي كند كه در راه كمال و هنر خود كور مي ماند. هيچكس را چنانكه هست نمي شناسند. مقصود من اين نيست كه خوبي را بشناسد بلكه خوب و بد، هر سليقه و ذوق مخالف خود را بايد بتواند تميز دهد و لطف كار هر كس را در سبكي كه دارد بفهمد. حرفهايي كه مي زنند (بيخود گفته اند، آنها قديمي شده، اينها كهنه شده است در اين اشعار چيزي يافت نمي شود) هر كدام به جا و بيجا است. بجا است زيرا كه با طبيعت او وفق
نمي دهد و نابجا براي اين كه بايد معتقد باشد كه طبايع ديگر نيز هست و او از آنها به وجود آمده. هيچ بد و خوبي نيست كه در ساختمان او دست نداشته است. شما فرض كنيد اگر ديوان فرخي و عنصري را مي خوانيد كه سراسر لفظ است و از حيث صنعت نسبت به نظامي خيلي ابتدايي است، هر كدام از اينها زيبايي خود را دارا هستند و نمي شود انكار كرد. در صورتي كه شما به اين درك برسيد چه بسا كه بهره مي يابيد. و تغيير نظر چه بسا كه مي دهيد از ممرّي كه خيال
نمي كرديد و كوچكتر مددي براي شما چه بسا كه ممكن است بزرگتر راهي را بگشايد و در قدرت خالقـﮥ شما تأثير داشته باشد. من ديوان جمال الدين را زياد مي خوانم و خاقاني را دوست دارم، و هيچ وقت نمي سنجم كه به اندازﮤ ديوان حافظ مملوّ از معاني هست يا نه. همين طور اگر همـﮥ شاهنامه را بخوانم استادي نظامي را در نظر نمي آورم. و اگر تغزلات ساده (مملوّ از عاشقي هاي عادي) سعدي را مي خوانم فكر نمي كنم عشق حافظ چقدر شاعرانه است و او زمينـﮥ چگونه نظامي است كه فهميده مي شود ولي به زبان نمي آيد. زيرا وقت هست كه شما در صنعت نگاه مي كنيد و بهاي هر چيز عليحده است. هر چيز را بايد در حد خود بتوانيد بشناسيد. من به قدري مي توانم خود را فرود بياورم كه از يك ترانـﮥ روستايي همانقدر كيف ببرم كه يك نفر روستايي با ذوق و احساسات سادﮤ خود كيف مي برد
از اينجا است كه خواهيد ديد سرچشمه هاي ذوق بشري چقدر وسيع و متفاوت است و چه مملو از اسرار خود و چقدر بزرگ ترها مديون كوچك ترها هستند و اين شخصيت هاي اينقدر تعريفي و سربلند با چه شخصيت هاي آنقدر گمنام و ناچيز سر و كار دارند

هیچ نظری موجود نیست: