هوارد زین
چه خوب بود اگر درین روز چهارم ژوئیه ملیت گرایی و تمام نمادهایش را به کنار میگذاشتیم: پرچم ها، دعاویِ اطاعت و پیروی، سرودها، و پافشاری در ترانه ها که خدا باید آمریکا را از دیگر برجسته تر کند و برکتش دهد.
آیا این ملیت گرایی -- ازخودگذشتگی آنچنان سرسختانه به یک پرچم، یک سرود، یک مرز، که کشتار دسته جمعی به راه اندازد -- در کنار کینهٔ مذهبی، یکی از بزرگترین بلاهای زمان ما نیست ؟
این شیوه های تفکر -- که از زمان کودکی پرورانده، تغذیه و تلقین میشوند -- تنها به درد آنان که در قدرت اند میخورد و برای دیگران جز مرگ ارمغانی ندارد.
روحیهٔ ملی در کشور کوچکی، که فاقد هم توانِ نظامی و هم عطش ِ کشورگشایی باشد (سویس، نروژ، کوستا ریکا و بسیاری دیگر) میتواند بی آزار باشد. اما در ملتی مانند ملت ما آمریکا -- عظیم، با هزاران سلاح کشتار دست جمعی -- آنچه که میتوانست غروری بی زیان باشد، تبدیل به یک ملیت گرایی بلندپرواز و پرنخوتی میشود که هم برای دیگران و هم برایِ خودمان خطرناک است.
شهروندان ما آنگونه بار آورده شده اند تا ملت خودمان را متفاوت از دیگران ببینند، یک مورد منحصر به فرد در جهان، یگانه وار اخلاقی، با گسترش به خاکِ دیگران برایِ به گسترش ِ تمدن، آزادی و مردمسالاری.
این خودفریبی خیلی زود شروع شد.
هنگامیکه نخستین مهاجرین اروپایی به داخل خاکِ سرخپوستان در خلیج ماساچوست وارد شدند، خشونت به جنگ علیه سرخپوستان پِکوت2 تبدیل شد. کشتار سرخپوستان خداپسندانه به نظر میرسید و تصاحب زمین، طبق ِ فرمانِ تورات. پوریتان3 ها یکی از مزامیر داوود را نقل میکردند، که میگوید: "از من بخواه، و من به تو خواهم داد: بهشت را به فرزندانت، و آخرین پارهٔ زمین را به تو، که ازآنِ تو باشد"
هنگامیکه انگلیسیها یک روستایِ پِکوت را به آتش کشیدند و همهٔ مردان، زنان و کودکانش را قتل عام کردند، یزدانشناس4 پوریتان کاتون ماتر گفت: "از قرار معلوم در آن روز تعدادی بیش از ۶۰۰ پکوت به جهنم ارسال شدند".
در آستانهٔ جنگ مکزیک یک روزنامه نگار آمریکایی نوشت "سرنوشتِ آشکاری که آسمان برایمان رقم زده این است که در سراسر قاره مستقر شویم." و یکسال پس از شروع این تهاجم، نیویورک هرالد اعلام نمود: "به گمان ما این بخشی از سرنوست ماست که این کشور زیبا را متمدن سازیم."
و همیشه برای اهداف بیخود بوده که کشور ما به جنگ رفته.
ما کوبا را در سال ۱۹۸۸ اشغال کردیم تا کوباییان را آزاد کنیم، و بلافاصله پس از آن به جنگ با فیلیپین پرداختیم تا، به قول پرزیدنت مک کینلی، "مردم فیلیپین را متمدن و مسیحی سازیم."
در کنار قتل عام فیلیپینی ها توسط ارتش ما (دست کم ۶۰۰،۰۰۰ فیلیپینی در طی چند سال درگیری کشته شدند)، وزیر جنگ ما، الیهو رووت، میگفت: "از زمانیکه جنگ آغاز شده سرباز آمریکایی با سایر سربازانِ دیگر کشورها متفاوت است. او پاسدار پیشروُ ِ آزادی و عدالت، نظم و قانون، و آشتی و سعادت است"
امروز میبینیم که سربازان ما در عراق متفاوت نیستند. آنان، شاید بر خلافِ نیت درونی ِ خودشان، هزاران غیرنظامی عراقی را کشته اند. و برخی شان نشان داده اند که قادر به شکنجه و بیرحمی اند.
در عین حال خود این سربازان نیز قربانی ِ دروغهایِ حکومتمان اند.
چندین بار از پرزیدنت بوش شنیدیم که به سربازان میگفت که اگر در جنگ کشته شدند یا معلول، بی دست و پا، کور، به خانه بازگشتند، بدانند که این در راه "آزادی" و "دموکراسی" بوده است؟
یکی از عوارض اندیشهٔ ملیت گرایی ازدست دادنِ حس ِ تناسب است. کشته شدن ۲۳۰۰ نفر در پرل هاربر بهانه ای میشود برایِ کشتار ۲۴۰،۰۰۰ نفر در هیروشیما و ناگازاکی. کشته شدن ۳۰۰۰ نفر در یازده سپتامبر توجیه کنندهٔ کشتار ده ها هزار نفر در افغانستان و عراق میگردد.
هم چنین هنگامیکه ملیت گرایی مُهر برکت و تایید آسمانی به خود میگیرد به خشونت و تندیِ ویژه ای دست مییابد. امروز رئیس جمهور ما که دو جنگِ تهاجمی در طول چهار سال به راه انداخته، در جریانِ مبارزاتِ انتخاباتی سالِ ۲۰۰۴ به ما اعلام میکند که این خداست که از زبان او سخن میگوید.
ما باید این اندیشه را که ملت ما متفاوت با، و از نظر اخلاقی برتر از، سایر قدرتهایِ امپراطوریِ تاریخ جهان است، به دور اندازیم.
ما نیاز داریم تا تعلق و وابستگی خود را نژاد بشریت اعلام کنیم نه به هیچ ملتِ ویژه ای.
هوارد زین
برگردان از رضا هیوا
این برگه در سال ۲۰۰۶ توسط "پروژهٔ رسانهٔ پیشرو5" به چاپ رسید.
هوارد زین در روز ۲۷ ژانویهٔ سال ۲۰۱۰ درگذشت
برگردان از رضا هیوا
چه خوب بود اگر درین روز چهارم ژوئیه ملیت گرایی و تمام نمادهایش را به کنار میگذاشتیم: پرچم ها، دعاویِ اطاعت و پیروی، سرودها، و پافشاری در ترانه ها که خدا باید آمریکا را از دیگر برجسته تر کند و برکتش دهد.
آیا این ملیت گرایی -- ازخودگذشتگی آنچنان سرسختانه به یک پرچم، یک سرود، یک مرز، که کشتار دسته جمعی به راه اندازد -- در کنار کینهٔ مذهبی، یکی از بزرگترین بلاهای زمان ما نیست ؟
این شیوه های تفکر -- که از زمان کودکی پرورانده، تغذیه و تلقین میشوند -- تنها به درد آنان که در قدرت اند میخورد و برای دیگران جز مرگ ارمغانی ندارد.
روحیهٔ ملی در کشور کوچکی، که فاقد هم توانِ نظامی و هم عطش ِ کشورگشایی باشد (سویس، نروژ، کوستا ریکا و بسیاری دیگر) میتواند بی آزار باشد. اما در ملتی مانند ملت ما آمریکا -- عظیم، با هزاران سلاح کشتار دست جمعی -- آنچه که میتوانست غروری بی زیان باشد، تبدیل به یک ملیت گرایی بلندپرواز و پرنخوتی میشود که هم برای دیگران و هم برایِ خودمان خطرناک است.
شهروندان ما آنگونه بار آورده شده اند تا ملت خودمان را متفاوت از دیگران ببینند، یک مورد منحصر به فرد در جهان، یگانه وار اخلاقی، با گسترش به خاکِ دیگران برایِ به گسترش ِ تمدن، آزادی و مردمسالاری.
این خودفریبی خیلی زود شروع شد.
هنگامیکه نخستین مهاجرین اروپایی به داخل خاکِ سرخپوستان در خلیج ماساچوست وارد شدند، خشونت به جنگ علیه سرخپوستان پِکوت2 تبدیل شد. کشتار سرخپوستان خداپسندانه به نظر میرسید و تصاحب زمین، طبق ِ فرمانِ تورات. پوریتان3 ها یکی از مزامیر داوود را نقل میکردند، که میگوید: "از من بخواه، و من به تو خواهم داد: بهشت را به فرزندانت، و آخرین پارهٔ زمین را به تو، که ازآنِ تو باشد"
هنگامیکه انگلیسیها یک روستایِ پِکوت را به آتش کشیدند و همهٔ مردان، زنان و کودکانش را قتل عام کردند، یزدانشناس4 پوریتان کاتون ماتر گفت: "از قرار معلوم در آن روز تعدادی بیش از ۶۰۰ پکوت به جهنم ارسال شدند".
در آستانهٔ جنگ مکزیک یک روزنامه نگار آمریکایی نوشت "سرنوشتِ آشکاری که آسمان برایمان رقم زده این است که در سراسر قاره مستقر شویم." و یکسال پس از شروع این تهاجم، نیویورک هرالد اعلام نمود: "به گمان ما این بخشی از سرنوست ماست که این کشور زیبا را متمدن سازیم."
و همیشه برای اهداف بیخود بوده که کشور ما به جنگ رفته.
ما کوبا را در سال ۱۹۸۸ اشغال کردیم تا کوباییان را آزاد کنیم، و بلافاصله پس از آن به جنگ با فیلیپین پرداختیم تا، به قول پرزیدنت مک کینلی، "مردم فیلیپین را متمدن و مسیحی سازیم."
در کنار قتل عام فیلیپینی ها توسط ارتش ما (دست کم ۶۰۰،۰۰۰ فیلیپینی در طی چند سال درگیری کشته شدند)، وزیر جنگ ما، الیهو رووت، میگفت: "از زمانیکه جنگ آغاز شده سرباز آمریکایی با سایر سربازانِ دیگر کشورها متفاوت است. او پاسدار پیشروُ ِ آزادی و عدالت، نظم و قانون، و آشتی و سعادت است"
امروز میبینیم که سربازان ما در عراق متفاوت نیستند. آنان، شاید بر خلافِ نیت درونی ِ خودشان، هزاران غیرنظامی عراقی را کشته اند. و برخی شان نشان داده اند که قادر به شکنجه و بیرحمی اند.
در عین حال خود این سربازان نیز قربانی ِ دروغهایِ حکومتمان اند.
چندین بار از پرزیدنت بوش شنیدیم که به سربازان میگفت که اگر در جنگ کشته شدند یا معلول، بی دست و پا، کور، به خانه بازگشتند، بدانند که این در راه "آزادی" و "دموکراسی" بوده است؟
یکی از عوارض اندیشهٔ ملیت گرایی ازدست دادنِ حس ِ تناسب است. کشته شدن ۲۳۰۰ نفر در پرل هاربر بهانه ای میشود برایِ کشتار ۲۴۰،۰۰۰ نفر در هیروشیما و ناگازاکی. کشته شدن ۳۰۰۰ نفر در یازده سپتامبر توجیه کنندهٔ کشتار ده ها هزار نفر در افغانستان و عراق میگردد.
هم چنین هنگامیکه ملیت گرایی مُهر برکت و تایید آسمانی به خود میگیرد به خشونت و تندیِ ویژه ای دست مییابد. امروز رئیس جمهور ما که دو جنگِ تهاجمی در طول چهار سال به راه انداخته، در جریانِ مبارزاتِ انتخاباتی سالِ ۲۰۰۴ به ما اعلام میکند که این خداست که از زبان او سخن میگوید.
ما باید این اندیشه را که ملت ما متفاوت با، و از نظر اخلاقی برتر از، سایر قدرتهایِ امپراطوریِ تاریخ جهان است، به دور اندازیم.
ما نیاز داریم تا تعلق و وابستگی خود را نژاد بشریت اعلام کنیم نه به هیچ ملتِ ویژه ای.
هوارد زین
برگردان از رضا هیوا
این برگه در سال ۲۰۰۶ توسط "پروژهٔ رسانهٔ پیشرو5" به چاپ رسید.
هوارد زین در روز ۲۷ ژانویهٔ سال ۲۰۱۰ درگذشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر