مطا لب درج شده نظر **خراسانی ** نمی باشد.

آرشیو خراسانی

۱۳۹۰ آبان ۲۶, پنجشنبه

61‌ سالگي شمس لنگرودی

 می‌آیی و چون چاقویی روزم را به دو نیم می‌کنی

می‌آیی و چون چاقویی روزم را به دو نیم می‌کنی
نیمی ، بهار هلهله زن ، توفان‌های سرخوش
نیمی که نیامده بودی هنوز
و بوی نان کپک زده را می‌دهد .
ای زن
پرندهٔ معتکف در روحم !
انگور رهایی بخش !
نور خنک شده
ای زمین !
به من
بیست و چهار ساعت کامل ببخش
روز یخ زده‌ام را
در گرمای تنت آب کن
جرعه جرعه در گلوی این پرندهٔ بسمل بریز .
می‌آیی و چون چاقویی روزم را نصف می‌کنی
می‌روی
پاره‌های تنم
در اتاقم می‌ماند .

  من شيفته‌ي اين طبيعت بودم و دو بار با اين طبيعت زندگي كردم؛ يك بار به صورت طبيعي و يك بار هم با دقت كردن در طبيعت.

در همه‌ي كتاب‌هاي من، تاريخ تولدم 1330 نوشته شده است؛ اما من خودم مي‌گويم در سال 1329 به دنيا آمده‌ام. براي خيلي‌ها سؤال بود كه كدام‌يك از اين تاريخ‌ها درست است. در شناسنامه‌ي من نوشته شده است 1330؛ اما من در 26 آبان 1329 به دنيا آمده‌ام.
شمس لنگرودي در ادامه درباره‌ي چگونگي علاقه‌مند شدنش به شعر و ادبيات، گفت: علاقه‌ي من به شعر به سبب علاقه‌ي پدرم (آيت‌الله جعفر شمس گيلاني (لنگرودي)) به شعر بود. پدرم شاعر بود و شعرش در آن روزگار در نشريات شمال چاپ مي‌شد و اين براي ما خيلي جذاب و خوشايند بود. البته معلوم است اين علاقه در خود من هم وجود داشته است؛ زيرا ما پنج خواهر و برادر هستيم كه هيچ‌كدام جز من علاقه‌ي چنداني به شعر ندارند و حتا شعرخوان هم نيستند. به غير از من هم كسي شاعر نشد.
او سپس درباره‌ي كودكي خود گفت: من در لنگرود به دنيا آمدم. در زمان كودكيِ من در آن‌جا زياد باران مي‌باريد و تابستان‌هاي طولاني و زيبايي داشت. اين‌ها را گفتم چون بعضي‌ها فكر مي‌كنند چون در شمال به دنيا آمده‌ام، طبيعت در شعرهايم زياد است؛ اما واقعيت اين است كه من شيفته‌ي اين طبيعت بودم و دو بار با اين طبيعت زندگي كردم؛ يك بار به صورت طبيعي و يك بار هم با دقت كردن در طبيعت.
او ادامه داد: شايد علت اين دقت اين بود كه من در شش‌سالگي پاي راستم دچار مشكلي شد و مجبور بودم در خانه باشم و فقط در حياط بروم. اين باعث شده بود كه با درخت و گنجشك و شب‌پره آشنا شوم و در حالي كه همه بيرون بازي مي‌كردند، هم‌بازي‌هاي من، درخت و شب‌پره و سبزه و گنجشك بودند و توجه من به اين‌ها جلب شد و اين‌ها همراهان من شدند. به صرف اين‌كه من در شمال و در لنگرود به دنيا آمده‌ام، طبيعت در شعر من وجود ندارد؛ بلكه زندگي من، من را به طبيعت نزديك كرده است.
اين شاعر درباره‌ي سال‌هاي تحصيل خود در لنگرود گفت: من در لنگرود به مدرسه رفتم و ديپلم رياضي گرفتم و هرگز به ادبيات علاقه‌مند نبودم؛ چون چيزي كه من از ادبيات مي‌شناختم، غزل و قصيده‌اي بود كه بوي كهنگي و كپك‌زدگي مي‌داد. من رياضيات خواندم و در همين فضا بود كه با شعر نو آشنا شدم. در سال 1346 و 47 در 16‌سالگي با شعرهاي نادر نادرپور آشنا شدم و شعر نادرپور سبب شد كه من به سمت شعر نو بروم. بعد با شاعراني چون فروغ، سياوش كسرايي و شاملو و ديگران آشنا شدم. خيلي طول كشيد كه راه را آرام آرام خودم طي كنم. بعد هم در مدرسه‌ي عالي بازرگاني رشت اقتصاد خواندم و پيش پدرم ادبيات خواندم. پدرم اديب بود. ادبيات كهن خوانده بود و با ادبيات عربي آشنا بود. بعد هم بقيه را پيش خودم خواندم. بعد از اين‌كه با شعر نو آشنا شدم، به مرور به اهميت شعر كهن رسيدم. در واقع محل تغذيه‌ي من، شعر كهن نبود و بعدا با شعر كهن آشنا شدم.
او سپس درباره‌ي اولين تجربه‌ي شعر گفتن خود، عنوان كرد: در نوجواني من در شهرهاي كوچك، تفريحي نبود. يا گردوبازي و بازي‌هاي ابتدايي بود، يا شعر گفتن. در لنگرود تقريبا همه از فرط بي‌كاري شاعر بودند. خب من هم چون پدرم شاعر بود، شعر مي‌گفتم. اما اولين‌بار در 16سالگي شعري به سبك و سياق نادرپور گفتم و در بهمن سال 1346 آن را در مجله‌ي «اميد ايران» در تهران چاپ كردم. اين اولين شعري بود كه از من چاپ شد. خانواده‌ي من علاقه نداشتند كه من شعر بگويم؛ چون فكر مي‌كردند از درس دور مي‌شوم. اما من از بس پي‌گيري كردم، راضي شدند شعر بگويم و من شاعر شدم.
او ادامه داد: بعد من شعرهايم را تا سال 50 در مجله‌هاي معمولي و زرد چاپ مي‌كردم و بعد از آن به برخي دلايل سياسي، كاري را چاپ نكردم.
شمس لنگرودي درباره‌ي انتشار اولين مجموعه‌ي شعرش گفت: من اولين مجموعه‌ي شعرم را در تابستان 1355 منتشر كردم كه با نام «رفتار تشنگي» و با سرمايه‌ي پسرعمويم كه اكنون در ايتاليا زندگي مي‌كند و مترجم است، در رشت چاپ شد. «رفتار تشنگي» سخت تحت تأثير شاملو بود و من اين مجموعه را چاپ كردم؛ چون از سال 53 به بعد، نقطه‌نظر شاعري من تغيير كرده بود و اين مجموعه را چاپ كرده بودم كه پايان يك دوره‌ شاعري من باشد و از اين سبك و سياق دربيايم.
اين شاعر درباره‌ي علاقه‌ي خود به شعر شاعران ديگر گفت: همان‌طور كه گفتم، شعر نادر نادرپور بر من تأثير گذاشت و بعد هم شعر سياوش كسرايي، فروغ و سهراب بر من اثر گذاشت. اما من هرگز به شعرهاي نيما علاقه‌مند نبودم. شاملو هم تأثير زيادي بر من گذاشت كه تأثير او دائمي شد. به شاعران ديگري چون اخوان هم علاقه‌مند بودم. بعد از آن، شعر لوركا، عبدالوهاب البياتي، شاعر عراقي، ريتسوس، ناظم حكمت و امه سزر هم بر من اثر گذاشت و من با آن‌ها محشور شدم.
شمس درباره‌ي آمدن خود به تهران گفت: من از سال 1355 به تهران آمدم و اين‌جا ماندگار شدم. شغل‌هاي زيادي داشتم و دبير اقتصاد، رياضيات و ادبيات بودم. مدتي حسابداري كردم. در شركت تبليغاتي كار كردم و آن زماني كه سياسي بودم، كارگري كردم. كارمند كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان هم بودم. اما بيش‌تر دبير بودم.
او همچنين درباره‌ي فضاي ادبي سال‌هاي جواني خود در لنگرود گفت: در آن سال‌ها در شهر كوچكي چون لنگرود، امكاناتي نبود و شعر تنها سرگرمي بود. از جلسات ادبي هم خبري نبود. اولين‌بار كه به تهران آمدم، ديدم جلسات ادبي برگزار مي‌شود؛ اما متوجه شدم كه بيش‌تر ادا و خودنمايي است و بعد از آن در هيچ جلسه‌اي شركت نكردم. فضاي رشت به نسبت لنگرود روشنفكرانه‌تر بود و جُنگ و مجله چاپ مي‌شد و به دست ما هم مي‌رسيد. كاخ جواناني هم در رشت بود كه در لنگرود نبود. فقط دو كتابخانه در لنگرود بود كه البته غني بودند. من از سال 52 عضو انجمن سينمايي تهران بودم و به تهران مي‌آمدم و فيلم‌هايي را مي‌ديدم. بعد هم كه به تهران آمدم، در كلاس‌هاي آناهيتا دوره‌ي بازيگري ديدم که بعد تعطيل شد.
شمس در بخش ديگري از اين گفت‌وگو درباره‌ي چگونگي نگارش كتاب «تاريخ تحليلي شعر نو» كه به تازگي در نشر مركز به چاپ ششم رسيده است، عنوان كرد: وقتي در زندان بودم، آن‌جا كتاب و روزنامه نبود. براي همين افراد چيزي را كه بلد بودند، براي هم مي‌گفتند. من هم تاريخ شعر را براي دوستانم در زندان مي‌گفتم و در آن‌جا فهميدم از تاريخ شعر نو اصلا نمي‌دانم و ديدم منبع مشخصي هم براي اين موضوع وجود ندارد. بعد كه بيرون آمدم، سعي كردم اين تاريخ را بنويسم كه فكر مي‌كردم جزوه‌اي صدصفحه‌يي مي‌شود؛ اما بعد ديدم كه كتابي چندجلدي شد كه 10 سال نگارش آن طول كشيد.
او درباره‌ي طولاني شدن روند نگارش اين كتاب گفت: در آن زمان من كه به كتابخانه مي‌رفتم، مي‌گفتند هر روز فقط سه كتاب مي‌تواني امانت بگيري و من دانه دانه‌ كتاب‌ها را در كتابخانه‌هاي خصوصي پيدا مي‌كردم. در نهايت، اين مجموعه چهار جلد شد كه سه حوزه را در برمي‌گيرد؛ يكي كتاب‌شناسي شعر نو، ديگري تاريخچه‌ي نقد شعر و ديگري تاريخ تحول شعر نو.
شمس لنگرودي كه به تازگي ترانه‌اي را به نام «در شب» خوانده است، در پاسخ به اين سؤال كه آيا ترانه‌ي ديگري را خواهد خواند يا خير، گفت: چند وقت پيش مطمئن بودم كه ادامه مي‌دهم؛ اما الآن انگيزه‌ي چنداني ندارم. شايد اگر آهنگ پاپ خوبي به دستم برسد، اين كار را انجام بدهم. ديگر سنتي نمي‌خوانم. خودم روي شعرم، «مي‌آيي و چون چاقويي روزم را به دو نيم مي‌كني»، ملودي ساخته‌ام و شايد آن را بخوانم.
به گزارش ايسنا، محمد شمس لنگرودي متولد 26 آبا‌ن‌ماه سال 1329 در لنگرود است، كه مجموعه‌هاي شعر «رفتار تشنگي» (1355)، «در مهتابي دنيا» (1363)، «خاكستر و بانو» (1365)، «جشن ناپيدا» (1367)، «قصيده‌ي لبخند چاك چاك» (1369)، «نت‌هايي براي بلبل چوبي» (1379)، «پنجاه و سه ترانه‌ي عاشقانه» (1383)، «باغبان جهنم» (1383)، «ملاح خيابان‌ها» (861386)، «لب‌خواني‌هاي قزل‌آلاي من» (1389)، «رسم كردن دست‌هاي تو» (1389)، «مي‌ميرم به جرم آن‌كه هنوز زنده بودم» (1389) و «شب، نقاب عمومي است» (1390) از آثار او هستند.
او همچنين رمان «رژه بر خاك پوك» و كتاب‌هاي «گردباد شور جنون» (سبک هندي و کليم کاشاني)، «تاريخ تحليلي شعر نو» و «رباعي محبوب من» را منتشر كرده است.
شمس لنگرودي در فيلم «فلامينگوي شماره‌ي 13» هم بازي كرده است. 
بنقل از ایسنا

هیچ نظری موجود نیست: