در
اخلاق فضیلت گرا...آثار و نتایج مهم نیست.مهم این است که چه کسی این کار
را انجام می دهد به این معنا که اگر انسان صاحب فضیلت تکبر داشته باشد درست
است. اگر هم دروغ بگوید درست است...
انسان
متجدد از منظر پیشینیان به عالم هستی /انسانی نظر نمیکند و اصولا تعریفی
که از انسان، خدا، جامعه، سیاست، قدرت و... در ذهن و ضمیر انسان عصر جدید
نقش بسته است بسیار متفاوت با تعاریف گذشتگان است بهگونهای که گاهی احساس
میشود که نقطهی مشترک درک امروزین ما از این مفاهیم با گذشتگان، تنها یک
اشتراک لفظ است و بس. پس از پیدایش مفهوم تخصص و تقسیم کار اجتماعی و
شاخهشاخه شدن علوم در همهی جنبههای آن، انسان پی بُرد که یک فرد
نمیتواند مانند گذشته در همه یا بیشتر علوم، صاحب ِ نظر ِ صائب باشد. از
اینرو کسب تخصص در یک علم خاص به معنی ِ بیخبری و نادانی و به شکلی غفلت
او از سایر رشتههای علمی تلقی شد. این انسان دیگر مانند گذشته جان ِ جمله
علمها را شناخت خدا و جهان ِ پس از مرگ و خود نمیدانست.
"فضایل
عبارتنداز گرایش هایی که نه فقط ناظرند به اشکال خاصی از عمل، بلکه ناظر به
اشکال خاصی از احساس نیز هستند". (السدر مک اینتایر)
اگر بر سر
تقسیم بندی فلسفه اخلاق به سه شاخه ی "فرا اخلاق"، "اخلاق هنجاری" و "اخلاق
کاربردی" توافقی حاصل باشد، اخلاق فضیلت به حوزه ی اخلاق هنجاری تعلق
دارد. اگر در فرا اخلاق به بحث های انتزاعی می پردازیم و از چیستی مفاهیمی
چون "خوبی" و "بدی" سخن می گوییم، در اخلاق هنجاری، هدف رسیدن به اصول و
احکام اخلاقی است.
"مقصود از آن (اخلاق هنجاری) این است که پایه
ای ترین احکام اخلاقی درباره ی درست و نادرست [از حیث اخلاقی] یا خوب و بد
را شناسایی و تبیین کند.این رویکرد به ما نمی گوید مردم چه چیزی را درست یا
نادرست می انگارند.هدف آن این است که به ما بگوید چه چیز درست یا نادرست
است.(1)
فلاسفه ی اخلاق، بنیانگذاران این گرایش اخلاقی را ارسطو و
افلاطون دانسته اند، که با آغاز دوره ی نوزایی در غرب این گرایش ِ اخلاق
هنجاری به انزوا رفته است و جای خود را به دو رقیب اصلی، یعنی اخلاق وظیفه ی
کانت و پیامدگرایی جان استوارت میل داده است. تنها از دهه ی 1960 به بعد
است که انسان مدرن، اقبال دوباره ای به اخلاق فضیلت گرا نشان داده
است.اخلاق فضیلت گرا بر این باور است که به ضعف های دو رقیب خود پی برده و
کاستی های معرفتی آن را بر آفتاب افکنده است.
"درباره تفاوت این
مکتب ها در حد ساده سازی چنین می توان گفت که تمام بحث بر سر این است که چه
چیزی به یک فعل ارزش اخلاقی، در واقع ارزش مثبت یا منفی، می دهد؟ دیدگاه
وظیفه گرایانه می گوید خود فعل است که فی نفسه دارای ارزش مثبت یا منفی است
اما دید نتیجه گرایانه می گوید فعل مطلقا ارزش ندارد بلکه به اعتبار آثار و
نتایج است که دارای ارزش می شود. اما در اخلاق فضیلت نه خود فعل فی نفسه
ارزش دارد نه به اعتبار آثار و نتایج، بلکه به اعتبار فاعل فعل است که
دارای ارزش می شود.پس اخلاق فضیلت، فاعل محور است.... در اخلاق فضیلت
گرا...آثار و نتایج مهم نیست.مهم این است که چه کسی این کار را انجام می
دهد به این معنا که اگر انسان صاحب فضیلت تکبر داشته باشد درست است. اگر هم
دروغ بگوید درست است... اخلاق فضیلت می گوید درون انسان ها مهم است و این
هنر اخلاق فضیلت است.(2)
اگر به تعاریف و توصیفاتی که از اخلاق
فضیلت گرا در کتاب های فلسفه اخلاق صورت پذیرفته است نگاهی اجمالی بیافکنیم
خواهیم دید که وجه غالب دستورهای اخلاق در سنت ما منطبق بر گرایش به اخلاق
فضیلت گرا است.نگاهی به کتاب "اخلاق ناصری" و یا "مثنوی مولانا" این مهم
را آشکار می سازد.(3) به باور این نوشته اگر بتوانیم اخلاق فایده گرایانه و
پیامدگرا را، اخلاق انسان متجدد بدانیم، این مکتب اخلاقی در فرهنگ ما به
کلی غایب بوده است.
اخلاق فضیلت گرا بیش از آنکه به کنش اخلاقی
توجه داشته باشد به "کنشگر اخلاقی" نظر می کند. اگر می خواهیم بدانیم که
عملی از لحاظ اخلاقی درست است باید ببینیم که آیا آن عمل از یک انسان فضیلت
مند سر زده است یا نه.انسان فضیلت مند، فضیلت را "ملکه"ی خود ساخته است و
این ملکات در وقت عمل از او سر ریز می شود.پرسشی که می توان در برابر این
مکتب اخلاقی نهاد این است که اگراز فردی غیر فضیلت مند، فعلی شایسته سر
بزند آیا باید آن فعل را رذیلانه دانست؟ آیا اگر از انسانی به باور ما
فضیلت مند، عملی ضد اخلاقی سر زد چطور؟ آیا باید آن عمل را اخلاقی بدانیم؟
ممکن است گفته شود که از فضیلت مند جز فضیلت، بیرون نخواهد تراوید که در
این صورت به همان خواهیم رسید که عارفان ما "انسان کامل" می نامند. چنین
"انسان کاملی" از مادر گیتی زاده نشده است.در اخلاق فضیلت محور، آنچه در
باور مذهبی – عرفانی "نیت" نامیده می شود، نقش بسزایی بازی می کند. گر شخصی
به دیگری ظن و گمان بد ببرد، بر اساس مکتب فایده گرایی تا آنجا که زیانی
به آن شخص در نتیجه ی این گمان ِ بد نرسیده باشد، شخص هیچ عمل ضد اخلاقی
ای انجام نداده است اما در اخلاق فضیلت آنچه احساسات و عواطف درونی نامیده
می شود نیز مشمول عمل اخلاقی می شود.البته اخلاق فایده گرا این گونه نیست
که به فضیلت ها و احساسات و عواطف به صورت کلی بی توجه باشد."فایده گرایی
نه فقط عقیده دارد که فضیلت چیزی شایسته خواستن است، بلکه اضافه می کند که
فضیلت به شکل بی طرفانه و خالی از غرض، یعنی برای خود، مطلوب است".(4)
"کسی که فضیلت را برای فضیلت می خواهد، یا به این سبب است که تصور داشتن
آن یک لذت است، یا به این سبب که تصور نداشتن آن یک رنج است، یا به علت این
هر دو با هم؛زیرا حقیقت امر این است که لذت و درد به ندرت جدا از هم اند،
تقریبا همیشه با هم اند، از این رو شخص واحدی از این که واجد درجاتی از
فضیلت است لذت می برد و از این که فاقد درجات بالاتری از آن است رنج می
برد.چنانچه یکی از این دو حالت، لذت و دیگری رنج تولید می کند، شخص دیگر
عشق یا میلی به فضیلت نخواهد داشت، یا اینکه صرفا به جهت فواید دیگری می
خواهدش که برای او یا برای شخص دیگری که دلبسته ی او است، دارد.(5)
آیریس مرداک به عنوان یکی از فضیلت گرایان بزرگ که سهم قابل توجهی در
اقبال دوباره ی فیلسوفان اخلاق به اخلاق فضیلت گرا داشته است بر این نظر
است که "نیت" را باید یک کنش اخلاقی به شمار آورد.هر چند بر این امر وقوف
دارد که این مهم، امری بسیار دشوار است و نیازمند "کف نفس" و "انضباط"
شدید.مرداک بر این باور است که هنر و تخیل – ونه توهم – می تواند به این
امر دشوار و خطیر یاری برساند.او هنر را راهی به سوی "خوبی" می داند."این
نیز مهم است که هنر والا به ما می آموزد که چگونه می توان به چیزهای واقعی
نگریست و عشق ورزید بدون اینکه مورد تصرف و استفاده قرار بگیرد و بدون
اینکه به ارگانیزم آزمند "خود" اختصاص یابند.این تمرین وارستگی دشوار و با
ارزش است."(6)
"در مورد اخلاق، اگر چه گاهی اوقات پاداش هایی
وجود دارند.فکرت پاداش نابجاست.آزادی دقیقا اعمال اراده نیست بلکه تجربه ی
رویت دقیق است که هر گاه مناسب باشد، موجب عمل می شود.چیزی که در پشت و در
میان اعمال قرار می گیرد و آن را بر می انگیزد مهم است و این ساحت است که
باید پاک و پالوده شود."(7)
اخلاق فضیلت گرا – خلاف اخلاق فایده
گرا – گونه ای کمال گرایی اخلاقی است.اگر فضیلت گرایی توصیفی از "انسان
کامل" است، فایده گرایی وصف "کاملا انسان" است.اخلاق فضیلت گرا اخلاقی است
خاص قدیسان و قهرمانان اخلاقی.انسان های متوسط – که از قضا اکثریت انسان
های تردامن این کره خاکی را تشکیل می دهند – نمی توانند بهره ی زیادی از
این فضیلت گرایی توام با "کف نفس" و "انضباط" ببرند.
اخلاق فضیلت
گرا، شایسته است که به عنوان گونه ای آرمان گرایی اخلاقی ترویج شود.انسان
ها باید قابلیت آن را بیابند که علاوه بر این که تلاش می کنند تا نتایج
اعمالشان بیشترین فایده را برای اکثر انسانس ها به ارمغان آورد، در درون
نیز انسان هایی شایسته و فضیلت مند باشند.
"در مجموع می توان گفت
اخلاق فضیلت گرا بصیرت های مهمی دارد و در دوران معاصر بسیار پذیرفته شده
است.اما به نظر می رسد، برای رسیدن به سر منزل مقصود و در قیاس با نظریه
های اخلاقی دیگر، یک نقش تکمیلی ایفا می کنند.در حوزه ی نظریه ی هنجاری،
صرف تاکید بر فضایل اخلاقی کفایت نمی کند و ما را به اصطلاح سعادتمند نمی
سازد.ما برای تشخیص درستی و نادرستی اخلاقی و پاسخ های هنجاری می توانیم،
با مد نظر داشتن رویکردهای دیگر، این ضعف و سستی را، که ناشی از عدم تفطن
به نقش کنشگر اخلاقی است، بر طرف کنیم." (8)
پی نوشت:
1- مبانی فلسفه اخلاق رابرت ال. هولمز ترجمه مسعود علیا نشر ققنوس 1385 ص 41
2- گفتگوی مصطفی ملکیان با مجله ی شهروند امروز شماره 68 28 مهرماه 1387
3- نک.اخلاق در نگاه مولانا مهناز قانعی نشر نگاه معاصر
4- فایده گرایی جان استوارت میل ترجمه ی: مرتضی مردیها نشر نی 1388 ص 111
5- همان ص 115
6- سیطره خیر آیریس مرداک ترجمه ی : شیرین طالقانی 1387 ص 178
7- همان ص 180
8- درسگفتارهایی از فلسفه اخلاق سروش دباغ انتشارات صراط 1388 ص 203
انسان متجدد از منظر پیشینیان به عالم هستی /انسانی نظر نمیکند و اصولا
تعریفی که از انسان، خدا، جامعه، سیاست، قدرت و... در ذهن و ضمیر انسان عصر
جدید نقش بسته است بسیار متفاوت با تعاریف گذشتگان است بهگونهای که گاهی
احساس میشود که نقطهی مشترک درک امروزین ما از این مفاهیم با گذشتگان،
تنها یک اشتراک لفظ است و بس. پس از پیدایش مفهوم تخصص و تقسیم کار اجتماعی
و شاخهشاخه شدن علوم در همهی جنبههای آن، انسان پی بُرد که یک فرد
نمیتواند مانند گذشته در همه یا بیشتر علوم، صاحب ِ نظر ِ صائب باشد. از
اینرو کسب تخصص در یک علم خاص به معنی ِ بیخبری و نادانی و به شکلی غفلت
او از سایر رشتههای علمی تلقی شد. این انسان دیگر مانند گذشته جان ِ جمله
علمها را شناخت خدا و جهان ِ پس از مرگ و خود نمیدانست.
از:
بهزاد مهرانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر