مطا لب درج شده نظر **خراسانی ** نمی باشد.

آرشیو خراسانی

۱۳۸۸ تیر ۱, دوشنبه

ناقوس


در اینجا بخشی از شعر* ناقوس * نیما را که در سال 1323 سروده را می خوانید.
ناقوس

بانگ بلند دلکش ناقوس
در خلوت سحر
بشکافته ست خرمن خاکستر هوا
وز راه هر شکافته با زخمه ها ی خود
دیوار های سرد سحر را
هر لحظه می درد.
مانند مرغ ابر
کاندر فضای خامش مردابهای دور
آزاد می پرد.
او می پرد به هر دم با نکته ای که در
طنین او بجاست.
پیچیده با طنینش در نکته ی دگر
کز آ نطنین بپا ست.
...

دینگ دانگ... در مراقبه ی زندگی که هست
اینست ره به روز رهایی
با او کلید صبح نمایان
و ز او شب سیاه به پایان.
وین است یک محا سبه ی در خور حیات
با دستکار روز عمل گشته همعنان.
از دستگاه دید جوانی گرفته جان.


بی هیچ ریب . آنچه که ناقوس
تفسیر می کند . همه حرف شنیدنی ست.

دوران عمر زود گذر. ارزشیش نیست.
در خیر از برای کسان
گر باورنباشد.
سود هزار تن را
اندر زیان کار تنی چند.
خوان اگر نباشد

هیچ نظری موجود نیست: