مطا لب درج شده نظر **خراسانی ** نمی باشد.

آرشیو خراسانی

۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

در اوقات تابستانی چند خبر ناگوار شنیدم که باعث تاثر من شد و مرا به اندوهی وا داشت که فقط چاره اش همدردی است

اگر تو را هیچوقت ندیدم!
ولی پروازت را بسوی مرگ شنیدم
که چگونه جوانانه بر بلندی تیر زندگی جان را گذاشتی.
که می خواستی روشنائی را به خانه های مردمان راه دهی.
ولی زندگیت را در کابلهای مسین جاری نمودی و سوسوی چراغی را با زندگیت روشن کردی.و برای شهری خاموش بهانه ای شدی که وراجی های مردمانش همچون امتداد سیمهای برق در کنار هم. ادامه یابد.
وتو در آن لحظه سقوط .کوشش داشتی که بوسه دیشبین را شاید به خاطر آوری و یا که داشتی سوختن گوشت تنت را بو می کردی .در هنگامی که جریان قوی الکترسیته در رگهایت مثل صاعقه همه چیز را می سوزاند.
وتو مثل ابری پر باران به زمین سرد نزدیک می شدی.من نمی دانم در کجای فاصله تو راحت ترین لحظه ات را پیدا کردی . ولی مطمئنم که امیدوار بودی .دو باره محبوبت را با لبخندی در انتظار خودت ببینی و عاشقانه زندگی را رنگ باران کنی.
خ

هیچ نظری موجود نیست: