مطا لب درج شده نظر **خراسانی ** نمی باشد.

آرشیو خراسانی

۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه

به نظرم، هر آدم مثل يك فروشگاه است. به هر مغازه كه سر مي‌زنيم، چيز بهتري پيدا مي‌كنيم. ما بايد بچرخيم و اين‌قدر كوچك نباشيم و در چاه خود نيافتيم.


بخشی از صحبت های مصطفی مستور در نشست نقد و بررسی آثار وی تحت عنوان (از عشق روی پیاده رو تا من گنجشک نیستم)

مصطفی مستور...

من به نكاتي كه دوستان گفتند، پاسخ نمي‌دهم؛ چون نادرست‌ترين كار اين است كه كسي بيايد كار خودش را توضيح بدهد و بعد به انتقادها هم پاسخ دهد. من از همه‌ي صحبت‌ها بهره بردم و مي‌برم؛ اگرچه عمل نكرده‌ام‌.

اين نويسنده با اشاره به جمله‌ي ماركس گفت: ماركس مي‌گويد فيلسوفان جهان را تبيين مي‌كرده‌اند؛ درحالي‌كه اصل اين است كه جهان را تغيير دهيم. اين گفته بيش‌تر به نظرم براي داستان‌نويسان صادق است و بيش‌تر آن‌ها به جاي اين‌كه يك ضرورت را بخواهند بگويند، تلاش مي‌كنند يك جهان را توصيف كنند؛ پس شايد داستان‌نويسان يك پله از فيلسوفان پايين‌ترند؛ چون سعي مي‌كنند جهان را از دريچه‌ي چشم خود ببينند و كار نويسنده پايين‌تر از فيلسوف است.

مستور همچنين گفت: نويسندگان و در وجه جزيي‌ترش، داستان‌نويسان، اساسا تأثيري بر زندگي ما ندارند و اساسا اين ‌كار از هنر و ادبيات برنمي‌آيد.

اين داستان‌نويس با اشاره به صحبت‌هاي مطرح‌شده از سوي زري نعيمي، گفت: خيلي‌ها مي‌گويند در آثارم نگاه اين‌چنيني به زن دارم؛ نكته‌ي درستي است كه در آثارم زن بد وجود ندارد. زن‌ها در يك كلام، به هزار دليل، ماهيت وجودي‌شان در طول تاريخ، بسط تاريخي پيدا نكرده است. يك دليل عامل سطحي است كه قدرت همواره دست مردها بوده و زن‌ها هميشه جنس دوم و دست‌ دوم در دست مردها بوده‌اند. حتا در كشورهايي كه هيچ مانعي نيست، به لحاظ آماري، در جامعه‌هاي دانشگاهي و صنعتي، زنان كم‌تر حضور دارند. به هر دليلي، زن‌ها همواره بيرون از قدرت‌هاي تصميم‌گيري بوده‌اند. شايد عامل ديگر، بحث فيزيولوژي باشد و اين سؤال اساسي من است كه چرا زن‌ها گرفتار اين مشكل‌اند؟ از سوي ديگر، خود زن‌ها هستند يا به تعبير سيمون دوبووار، اين‌كه زن‌ها انسان متولد مي‌شوند و بعد زن مي‌شوند، خود زن‌ها خود را زن مي‌كنند.

مستور در ادامه خاطرنشان كرد: به نظرم، دو دسته‌ از آدم‌ها خيلي خيلي كوچك‌اند يا خيلي خيلي بزرگ‌ و اين‌ها هر دو راحت هستند. عوام به لحاظ روحي راحت زندگي مي‌كنند و بزرگي مثل مولانا كه از اين ورطه‌ي زندگي عبور كرده است. اما براي من 50 تا مولانا نام ببريد. چطور مي‌شود زندگي كرد و از اين رنج‌هايي كه مثل باران بر سر ما مي‌بارند، رها شد؟ اين‌ها دريافت‌هاي خوبي براي زندگي ما دارند؛ اما اين‌كه چقدر عملا در جامعه‌ها قابل استفاده باشند، راهكار درستي نيست. از شش‌ ميليارد نفر جمعيت جهان، چند نفر مثل مولانا مي‌توانند باشند؟ براي همين است كه همه‌ي ما رنج داريم. انگار خمپاره‌هايي بي‌صدا در زندگي ما وجود دارند و صبح كه از خواب بيدار مي‌شويم، مي‌بينيم همه‌چيز دگرگون شده است.

او افزود: البته شايد راه‌هايي باشد كه بتوان بر اين رنج‌ها فائق آمد؛ اما در حال حاضر، چنين راهي نمي‌شناسم؛ بنابراين دروغ است كه بنويسم آدمي وجود دارد كه با دغدغه‌هاي روحي راحت زندگي مي‌كند.

مستور سپس گفت: به نظرم، هر آدم مثل يك فروشگاه است. به هر مغازه كه سر مي‌زنيم، چيز بهتري پيدا مي‌كنيم. ما بايد بچرخيم و اين‌قدر كوچك نباشيم و در چاه خود نيافتيم. اين استحاله تدريجي و زيرپوستي رخ مي‌دهد. مثل سقوط وحشتناك بي‌صدا است. شايد بايد مدام موفقيت‌هاي خودمان را تحقير كنيم و فكر كنيم كه چقدر كوچك هستيم. مثلا من نويسنده با نوشتن 20 كتاب، زير بار اين شهرت و استحاله بخوابم، من از اين خيلي وحشت دارم و تا آن‌جا كه بتوانم، از آن پرهيز مي‌كنم. به نظرم، كيشلوفسكي به اين مسأله وقوف پيدا كرد و خيلي خوب فهميد كه همه‌ي تلاش‌هايي كه انجام داده، بي‌ارزش است. به نظر من، اگر بتوانيم بر يك انسان تأثير عميق بگذاريم، شايد آن زمان باشد كه فكر كنيم كار بزرگي انجام داده‌ايم، كه اين از ادبيات و هنر مطلقا برنمي‌آيد؛ شايد يك معلم خوب بتواند اين كار را كند. به هرحال، تأثير يك انسان بر انسان بيش‌تر است تا تأثير يك فيلم و كتاب. به شخصه نسبت به ادبيات به شدت بدبين هستم و هيچ‌وقت هم باور نكرده‌ام وقتي كه مي‌گويند داستان‌هاي شما بر من تأثير گذاشت.

در اینجا بخوانید!

ایسنا

هیچ نظری موجود نیست: