مطا لب درج شده نظر **خراسانی ** نمی باشد.

آرشیو خراسانی

۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه

نگو !

اسماعیل خوئی
• جوانی ی مرا داری تو
هیزم وار
می سوزی! ...
***
من از آن روشنایی ها که می دیدم به هر سوی ام،
گمان می کردم ...
(آه از ساده دل بودن!)
گمان می کردم، آری، کاین تویی،
ای دوست!

که با برقِ نگاهِ خویش
تن ام را گرم می داری و جان ام را به شادی بر می افروزی:
نگو،
در گلخنِ پنهان به زیر تختگاهِ گرمِ آغوش ات،
جوانی ی مرا داری تو
هیزم وار
می سوزی!

هیجدهم تیر هشتادوهشت،
بیدر کجای لندن

هیچ نظری موجود نیست: