مطا لب درج شده نظر **خراسانی ** نمی باشد.

آرشیو خراسانی

۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

صحرای محشر

 قسمت دوم از پرده اول

بدبخت ها اغلب آنها صلیبها یی را که روی قبر آنها نصب کرده بودند ، به امید شفاعت از خاک د ر آورده به سینه چسبانده اند و این نیز قوز بالا قوز مصیبت های دیگر آنها شده است و سخت به زحمت افتاده اند. باز حال فقرای آنها نسبتاً بهتر است چونکه صلیبها یشان عموماٌ چوبی و سبک وزن است ولی وای به روز معتبرترین و توانگران آنها که باید چند من سنگ گداخته را به دوش بکشند. هن هن کنان عرق میریزند. معلوم است که جانشان به لب و کاردشان به استخوان رسیده است و رو در بایستی را کنار گذاشته اند و بی مضایقه متصل به وارث و بازماندگان خود لعن و نفرین می فرستند.


بومیان قدیمی و سرخپوست های آمریکا مخصوصاٌ خیلی تماشا دارند. چون آنها را لخت و بی کفن با تن طناب پیچیده به حال چمباتمه و زانو به بغل به خاک سپرده بوده اند. از بس به همان حال خمید گی مانده بودند، حالا دیگر کمرشان راست نمی شد و تماشای وضع و روزگار آنها بی تفریح نبود.


اشخاص بسیاری ار هند و نصارا و اقوام دیگر که در آن دنیا جسد آنها را سوزانده بودند، اکنون به شکل کنده های نیم سوخته از خاک بیرون آمده اند و به قدری خاک و خاکستر بر سر و صورت آنها نشسته که به شکل سپاه نقابداران در آمده اند.
ازهمه تماشایی تر مومنین کار نجف  و مقدسین ساختگی و غفران مآب های زورکی خودمان بودندکه با همان پوزه باریک شغالی و با آن حرکات و اطوار لوس و بی مزه که اختصاص به خودشان دارد ، اول به تصور اینکه چون روی سنگ لحدشان نوشته اند غفران مآب واقعا مورد رحمت و مغفرت الهی خواهند بود و لابد دسته ای از مقربین در گاه الهی برای پذیرایی به استقبال و پیشواز آنها خواهند آمد، خود را گرفته سخت افاده می فروختند . ولی وقتی دیدند بیخود معطلند و کسی پهن هم بارشان نمی کند،به دست و پا افتادند و صلاح خود را چنان دیدند که  هی بفدم بزنند که لامحاله از دیگران عقب نیفتند.
بچه های بد ذات هنوز از گور بیرون نیامده، همبازی های خود را پیدا کرده اند و یک مشت بچه ملائکه نا خوار و ناقلا هم نمی دانم از کجا پیدا شده و بدان ها ملحق گردیده و با زبان بین المللی بازی ،فی الفور قرار و مدارهای لازم را با هم داده و هر دسته ای مرد و شاگرد گرفته و اینک *مرد مرد من* و *لب لب تو * گویان قطعه ای از صحرای محشر را قوروق کرده اند و با ششدانگ حواس مشغوله تیله بازی و اکر دو کر و باقلا به چند من و جفتک چار کشند و چنان شلوغی راه انداخته اند که گویی صحرای محشر ، خانه پدرشان است.
مردم چین و ماچین و ختا و ختن و ممالک و اقالیم آن سمت ها چون قبرستانشان دور از قبرستان ما  در آنطرف صحرا واقع است، هنوز با ما آمیزشی پیدا نکرده اند ولی از همان دورا دور چون سیل دمانی روان می باشند و تنها گاه گاهی صدایشان مانند صدای  طوفان عظیمی هو هو کنان به گوش می رسد.
دو کلمه  هم از هنود بشنوید. با آن تن و بدن های سیاه سوخته و آن استخوان بندی های مفتولی هنوز از گور بیرون نیامده دوباره به زمین نشسته و دست و پا را مانند عنکبوت دست و پا شکسته به انواع و اقسام غریب و عجیب به هم قفل و لام الف لا کرده و چشمان خمار و خواب  آلوده خود را به چشمه خورشید دوخته و از نو برسم جوکیان مشغول ریاضت شده اند.
اما  یهودی ها هر چند آنها هم مانند ما دلمه وار در جوف کفن به گور رفته  اند، گویا از نظر صرفه جویی و مآل اندیشی  در همان تنگنای مزار بهر تمهید و تدبیری بوده کفن های خود را در آورده تا کرده در گوشه ای گذاشته بودند . اینک باز کرده  به دوش انداخته و در گوشه ای از گوشه های صحرای محشر چینه کوتا و خرابی را پیدا کرده   دیوار ندبه و انابت درست کرده اند و مویه کنان در پای آن تن و بدن را مانند اشخاص لغوه دار و مصروع به رسم عبادت می جنبانندو به حساب اینکه با خدای خود  الوهیم  راز و نیاز دارند راه بهشت را برای خود هموار می کنند.
بت پرست ها عموما با خداهای جور وا جور مضحک و مدهش خود از قبر بیرون آمده اند . اغلب این خدا ها و بت هائی که مثل گربه به نیش می کشند به قدری کریه المنظرند که زهره آدم از دیدن آنها آب می شود.
چیز عجیب دیگری که جلب  توجهم را  کرد این بود که اشخاص بسیاری که به عادت قدیمی ها همانطور با زر و زیور و اسباب و سلاح به خاک رفته بودند، با گردن بند و گوشواره و خلخال و شمشیر و سپر و گرز و نیزه و زوبین از تاریکخانه  قبر بیرون آمده بودند و یکنفر از آن دست فروشهای سمج و طماع بازار سمسار ها به خیال استفاده از سادگی آنها دنبالشان افتاده بود و بزور قسم و آیه می خواست آن اشیا را بقیمت آب جوی آن هم به نسیه و قسطی و به وعده سر خرمن از چنگشان بیرون بیاورد.

هیچ نظری موجود نیست: