اپیکور، فیلسوف یونانی میگفت:" هدف فلسفه را آزاد کردن بشر از ترس، و
بخصوص ترس از خدا (خدایان) میدانم. من از مذهب بیزارم زیرا مذهب در جهل
پیشرفت میکند، آنرا ترویج میدهد و زندگی را از وحشت جاسوسان آسمانی، خشم و
غضب بیرحمانه و مکافاتهای بی انتها تیره وتار میسازد." فلسفه پرسش میکند
وبا جستجوی خود ذهن را قدرت عمل داده و آزاد میکند، حال آنکه مذهب به تعبد
گرایش دارد وبا تهدید به جهنم و تیره بختی وعذاب همیشگی، آزادی را سلب
میکند.
جلال ایجادی
***
جامعه تاریخی ایران دینی بوده و در چند دهه اخیر بلحاظ مذهب گرائی در اجتماع وقدرت سیاسی دینی، بمثابه یک کلیت، تمایلات تازه وگوناگونی از خود بروز میدهد. ازیکسو اجرای مذهب اسلام در تمامی عرصه ها و پیوند آن با قدرت سیاسی استبدادی، تمام واقعیت خشن آنرا به نمایش تاریخی کشاند وبخش های گسترده جامعه را نسبت به دین به رفتار شک آمیز ویا بیزاری وطرد کشاند و میتوان گفت که این پدیده در جامعه ایران بیسابقه بوده است.
دین اسلام بدست حکومت دینی ضربه مهک خورد ودر ذهنیت بسیاری ازایرانیان اعتبار و قداست خود را از دست داد. از سوی دیگردورشدن بخش مهم جامعه از قدرت سیاسی دینی حاکم ، مارا با برآمد مذهبگرائی جدید و خرافه پرستی شاید پررنگتر درنزد لایه های اجتماعی مواجه نمود. بطور مسلم توضیح عملکرد ونقش دین در جامعه ایران بسیار پیچیده است و فهم توسعه خرافه پرستی در بخش سنتی و بویژه اقشار مدرن آسان نیست. چگونه دین اسلام رسمی و سنتی ضربه میخورد و اعتبار خودرا از دست میدهد، ولی تمایل به دین گرائی و عرفانگرائی وخرافه پرستی باشکال تازه فعال است؟ در این نوشته برخی نگرش های جامعه شناسی را به کمک طلبیده ام تا بحث در این زمینه باز شود، دین در جامعه چگونه قابل فهم است؟
دین در جامعه
جامعه گردهمائی افرادی است که با یکدیگر زندگی گروهی و اجتماعی دارند، دارای قواعد و نوعی فرهنگ هستند. حال آنکه جوامع حیوانی بطور طبیعی وبا غریزه عمل میکنند. البته کشفیات علمی و انسان شناسانه دوران اخیر نزدیکی های شگفت انگیزی میان انسان و حیوان نشان میدهد. ولی بهرحال در مقایسه با جامعه حیوانی، میزان ودرجه آگاهی و اراده و قانونمندی جامعه انسانی بسیار فزونتر است و روند تاریخ نشان داده که فرهنگ انسانی پایه تمدنهای گوناگون بوده است. دین نیز یکی از اختراعات انسانی است که رابطه اورا با خدا و قدرت آسمانی معنا می بخشد. انسان دین را بوجود میاورد تارابطه خود با طبیعت و دیگر انسانها را توضیح دهد و بتواند فضای نظامندی که از ترس و همبستگی ساخته شده را، برای زندگی خود فراهم سازد. انسان دین را می آفریند و وابستگی روحی و فکری خودرا، به منشا دور و خارق العاده و نامشخص ولی با قدرت، مطلق میکند. "شلیرماخر" فیلسوف پروتستان آلمانی و مبتکر هرمنوتیک میگوید:" دین بیان احساس مطلق ما در وابستگی است." انسان هستی خود را با خدا و هستی برتر وابستگی آفرین توضیح میدهد. از نظر جامعه شناسی انسان به خدا رجوع میکند تا خود را اثبات کند و دلداری دهد وبنابراین آداب و رسوم مذهبی و جزمیات آن برای ستایش پروردگارمطلق است. دین به جامعه نیاز دارد تا وجود داشته باشد و جامعه به دین روی آورد تا وابستگی و احساس و ترس خود را بیان کند؛ ولی انسانهائی که از این وابستگی بیرون میایند نشان میدهند که بدون دین میتوان زیست و جامعه میتواند از دینی که خود بوجود آورده دورشود. فردریک نیچه گفت:"خدا مرده است". این گفته بیانگر آن بود که جامعه آهسته آهسته بسوی محدود نمودن دین پیش میرود وبنابراین دیدگاه نمیتوان گفت که دین جوهر و ذات و تعیین کننده جامعه است. دریک جامعه دین میتواند ازبین برود، ولی اعتقادات میمانند زیرا نیاز انسانی برای اثبات خود ودر مقابله با ترس و ناامیدی باقی میماند. جادوگری و مراسم نیایش و تقدس خورشید و حیوان و درخت و انسان پیوسته در طول تاریخ سه میلیون ساله انسان وجوداشته وادیان متمایل به خدایان ویا خدای یکتای آسمانی نیز بخشی از تاریخ بشری بوده است. به گفته میشل اونفری مرگ خدا، خدایان و پدیده مقدس دیگری خواهد آفرید، بنابراین نه تاریخ تولدی برای آن وجود دارد و نه تاریخ مرگ؛ همانگونه که بر ناباوری و آتئیسم نیز لحظه تولدی و لحظه مرگ قابل تعریف نیست چرا که دین وناباوری به بطن اجتماع بشری پیوند میخورند.(رجوع شود به "رساله ناباوری").
جامعه شناسی دینی و طرح پرسش
جامعه شناسی دین، پژوهش علمی رفتارها وگفتارها وشیوه هایی است که از طریق آنها انسان وجامعه و فرهنگ و اندیشه وعادات ورسوم اجتماعی ، بر" منشا الهی و الوهی" عمل میکنند. این منشا شکل دهنده ویا توجیه گرفعالیت انسانی میگردد. اندیشه جامعه شناختی بر آنست که پدیده دین را نباید یکجانبه و مغرورانه به عنوان "خرافات عامیانه"، طرد و تخطئه نمود، زیرا این پدیده با تاریخ و اجتماع وروان انسانها پیوند دارد. هرچند خرافات ذاتی دین اند، ولی دین دارای ریشه بسیار نیرومند بوده و حتا سکولار شدن گسترده جامعه هرگز بمعنای پایان دین نیست. کارل مارکس فرهنگ و اعتقادات را روبنائی تلقی نموده و بناگزیر نقش آنها را فرعی جلوه میداد، حال آنکه باورها واز آن میان باورهای مذهبی نقشی عمیق در زندگی انسان دارند. امروزه تاریخ نگاران درباره نقش مذهب در طول تاریخ بسیار نوشته اند، فیلسوفان در بستر تاریخی خود پیوسته علیه مقولات دینی در جدال فکری بوده اند، روان شناسان بر تاثیر بنیادی مذهب در ذهنیت فردی و اجتماعی تاکید فراوان نموده اند و جامعه شناسان زمینه پیدایش و نقش باورها در زندگی انسان را بررسی کرده و تأثیر باورها و اعتقادات انسان درزندگی فردی و اجتماعی را نشان داده اند. انسان در بستر تاریخی و اجتماعی وبر اساس سوبژکتیویته خود وباورها و اعتقاداتش، در جامعه می اندیشد و رفتار می کند. باورها، اندیشه و کردار انسان را شکل داده و به آنها جهت داده اند. ایدئولوژی در انقلاب روسیه و چین نقش اساسی بازی کرد، دین در انقلاب ایران نقش قطعی ایفا نمود. برآمد تروریسم بین المللی برپایه یک محرکه ایدئولوژیک نیرومند استوارمیباشد. در حرکتهای اجتماعی شمال آفریقا، اسلام نقش بسیار برجسته بازی نمودو به همین اعتبار حرکت توده ای بود. ذهنیتی ایدئولوژیک و دینی و خرافی در خیزش توده ناراضی و آشفته حال، بشکل نافذ عمل کرد و طبقات جابجا شدند. تاثیر باورها ادامه دارد وامروز آنچه مهم است، این ست که کدام دسته از باورها و نگرش ها توانسته ومیتوانند نقشی مثبت در زندگی انسان ایفا کرده، ارزش های جهانشمول را پرورش داده وباعث افزایش کیفیت زندگی وآرامش وتعالی وآزادگی روح انسانی شوند.
آیا همه باورهای انسان عامل بهتر شدن زندگی می شوند؟ واقعیتی است که از نگاه خردگرایانه، باورها و اعتقادات کور و تاریکی گرا نیز وجود دارند که بخشی از فضای فکری بسیاری از کنشگران وبازیگران اجتماعی را تشکیل میدهد. امروزه برخی از این باورها به شکل رسوم دینی و خرافات، سخت در افکار و اذهان مردم رسوخ کرده است؛ این باورها گاه بعنوان یک نیروی محرکه کور افراد را به تحرک واداشته وآنها را به جنایت و خشونت بی انتها کشانده ویا درشرایطی دیگر با جدا کردن انسان از زندگی واقعی و جدا کردنش از اراده شخصی، روح انسان را سست کرده، خودمختاری شخصیتی را از او سلب نموده و باعث گسترش دترمینیسم و تقدیرگرایی و بی حسی ورخوت و انفعال ناشی از این دیدگاه، شده اند. آلبرت انیشتین مینویسد :" خدا به طور خلاصه چیزی نیست جز انعکاس تزلزل انسان". انسان وقتی در تنگنا است، وقتی احساس ناتوانی دارد به مرجع قدرتمند آسمانی روی میاورد. آیا باوردینی و خرافات که فرد را به امر "مقدس" پیوند میزند، مانعی دربرابرآزادی فرد و خود آگاهی اوقرار میدهند؟
اپیکور، فیلسوف یونانی میگفت:" هدف فلسفه را آزاد کردن بشر از ترس، و بخصوص ترس از خدا (خدایان) میدانم. من از مذهب بیزارم زیرا مذهب در جهل پیشرفت میکند، آنرا ترویج میدهد و زندگی را از وحشت جاسوسان آسمانی، خشم و غضب بیرحمانه و مکافاتهای بی انتها تیره وتار میسازد." فلسفه پرسش میکند وبا جستجوی خود ذهن را قدرت عمل داده و آزاد میکند، حال آنکه مذهب به تعبد گرایش دارد وبا تهدید به جهنم و تیره بختی وعذاب همیشگی، آزادی را سلب میکند. بقول آرتورشوپنهاورفیلسوف آلمانی قرن نوزدهم مینویسد:"تمامی ادیان وعده پاداش اخروی برای فضایل روحی و معنوی میدهند، اما هیچ پاداشی برای فضایل عقلی وشعوری نمیدهند." اوبرآنست که "ادیان مانند لیوانهای براقی هستند که به تاریکی احتیاج دارند." در نادانی است که دین میدرخشد و دین خوشبختی کاذب اخروی را تبلیغ میکند، ولی بندگی امروز را میطلبد. بنژامین دیسرائیلی سیاستمدار انگلیسی قرن نوزده میگفت:" از نقطه ای که دانسته ها به پایان میرسد، مذهب آغاز میگردد." براین پایه مذهب دانائی را تشویق نمیکند بلکه پیروی از اراده خداوند را راه رستگاری بشر میداند و آنچه اراده الهی است اجباری است. پرستیدن آنچه مذهب میگوید حکمی است که با تعصب همراه است و وابستگی روحی، تسلیم گرائی به اراده خدا و تقدیر اوست. "دونی دیدرو" فیلسوف فرانسوی مینویسد:"از غیرت، تعصب وخرافه پرستی، تا بربریت و وحشیگری فقط یکقدم فاصله است." به بیان دیگر خرافه گرائی زمینه ساز خشونت در تاریخ است زیرا با فقدان بردباری خود، در پی طرد و نابودی دیگران است.
از نگاه دین باوران ومبلغان مذهب پدیده دین راه رستگاری است، حال آنکه از نظر بسیاری از اندیشمندان باورهای دینی تعقل را هموار ننموده، راه به کورذهنی برده، انسان را از اقدام مستقل و خردمندانه فردی دورکرده وحتا گاه قادراست با رواج نابردباری انسان را به رفتار وحشیگرانه بکشاند.هیچ فیلسوف و نویسنده ای، فردی رابخاطر دین اش به قتل نرساند ولی فیلسوفان و نویسندگان و شاعران بسیاری توسط افراد متعصب مذهبی ودستگاه دینی به قتل رسیدند. دین خودرا وسیله نجات بشر معرفی میکند حال آنکه اگر تعریف آزادی بشر در ضمن آزادی روح و اندیشه آزاد اوست بطور حتم بیشتر دین راه ظلمات را به بشر نشان داده است.
دیدگاه جامعه شناسی درباره دین
جامعه شناسانی مانند امیل دوركيم، کارل ماركس، ماكس وبر بخشی از تفکر خود را درباره دين نوشته اند. این نوع تحلیل ها به نام جامعه شناسی دين ناميده می شود. جامعه شناسی دين ادعای تحلیل وبررسی موشکافانه وعلمی دين را دارد، دین بمثابه پدیده ای محصول تاریخ وجامعه، که بار فرهنگی زمان خودراحمل میکند ودر مناسبات اجتماعی و ذهنی تاثیرمیگذارد. تحلیل جامعه شناختی دین به رابطه انسان و نیروی فرا زمینی توجه کرده، به بررسی امر "مقدس" در باورهای ذهنی وزندگی روزمره و سمبولها و عادآب ورسوم مذهبی پرداخته، خرافات را همچون پدیده های اجتماعی ودر پیوند بسیار نزدیک بادستگاه مذهبی مورد ارزیابی قرارداده و بالاخره رابطه دین و فرد و جمع را نشان می دهد.
نزد روانشناسان درباره خاستگاه خرافات، دیدگاه های روانشناختی بسیار متفاوتی وجود دارد؛ برخی روان شناسان براین نظرند كه منشأ خرافات کج فکری و اشتباهات است. آنان ناتوانی روح انسانی دربرابر دشواری ها و ناهشیاری یا ناخودآگاه بودن را سرچشمه خرافات می پندارند. برخی روانشناسان خرافات را بیان نیاز ذهن انسانی در کسب توضیح جهت هدایت زندگی خود میدانند. از این دیدگاه، بانبود درک علمی وعدم راهیابی به تصمیم روشن از راه های عقلانی، در زمان های حساس وسخت، یا در امور مهم وبحرانی، زمینه فراهم می شود تا افراد برای رسیدن به قطعیت ذهنی به خرافات پناهنده شوند. خرافه اغلب اعتقادی ساده بشمار میاید، فکرنمی طلبد، با احساس توام است و پذیریش آن آسانتر است.
نگاه جامعه شناختی، دین و خرافات رامحصول روابط انسانهاو راهی برای پاسخ به نیازهای روحی واجتماعی ویا عامل آرامش بخشی روح انسانی و همچنین مکانیسم از خود بیگانگی قلمداد میکند. این دیدگاه برآنست که بینش راز دار وشیوه تفكرافسانه گراویا مذهبی نیز می تواند خاستگاه مهمی برای پدیدآیی خرافات باشد، یعنی مذهب خرافات خاص خودرا دامن میزند. بهرحال یک ذهنیت که از منطق تحقیقی وعلمی دور است، زمینه ساز هذیان روحی وخرافه گرائی است. یكی از عوامل پدید آمدن خرافات، نداشتن درك درستی از علیت ومنشا پدیده ها است؛ تحت تاثیر یک سلسله عوامل و انگیزه های روحی وروانکاوانه، خرافات آرام آرام در روح وروان افراد جوانه زده و سپس در گروه اجتماعی و جامعه گسترش می یابدو خرافه هاهمچون باور فرهنگی و رفتاری فرد، رفتار اجتماعی را شكل می دهند و رفتار گروهی بنوبه خود آنرا تقویت مینماید. فقدان آموزش و روحیه جستجوگر، شیوه نادرست تفکردر عرصه پژوهش، تفسیر عامیانه و سست پدیده ها، به جای علت یابی درباره پدیده های طبیعی و فرا زمینی، سبب اعتقاد به اموری می شوند كه برتمام گستره باورها و برنامه های زندگی برخی انسان ها سایه می افكند. این شرایط وتکرار مضامین دینی و آداب مذهبی افراد را به خرافات متمایل می کند و اعتقادات مذهبی با تائید عناصر خرافی موافق خود، آنها را تقویت نموده و ابعاد گسترده میدهد. هرچقدر جامعه باز باشد و به انتقاد عادت داشته باشد و تاریخ ادیان دیگر را بداند و در آموزش نوجوانی و شهروندی خود باز و نقاد بماند، تاثیر پذیری اش از دگماتیسم و جزم گرائی مذهبی و خرافات کمتر خواهد بود. خرافات در تمامی جوامع وجود دارد و مسئله حساس وزنه آنها در زندگی عینی و روزمره انسانهاست.
جامعه شناسان دین بر دو دسته اند. کار بسیاری ازجامعه شناسنان مطالعه جوهر پديده دينی نيست، بلكه تحلیل رفتارها وکردارها و گفتارها و عادتهائی است که ناشی از باور دينی میباشد. معاشرت در اجتماع، مناسبات گروهی، قواعد جنسی، ارزشهای رفتاری، مجموعه امور مجاز و غیر مجاز وتصورات و اهداف معين که دررابطه با بینش دینی قرار می گيرند، مورد بررسی آنها است. بنابراين از نظر این گروه برای جامعه شناسی دین بویژه رفتار معنا دار انسان دينی مورد اعتنا است. به اين دليل در جامعه شناسی دينی از ارزش مربوط به اصول، خداشناسی يا دیدگاه های دينی، يا حتی از مشروعيت اعتقاد به جهان آخرت بحث نمی شود، بلكه فقط رفتار دينی به عنوان رفتار انسان خاكی به مقتضای هدف اش مطالعه می گردد. آنچه مطرح است، فهميدن تأثيری است كه رفتار دينی بر رفتارهای ديگر اخلاقی، اقتصادی، سياسی يا هنری افراد و اجتماع دارد. البته جامعه شناسان دیگری هستند که نقد اجتماعی و کارکرد دین را با تاریخ آن و مقولات وافق فکری و تناقضات آن مورد تحلیل قرار میدهند. این گروه درک بهتر عملکرد دین را به بازشناسی خود پدیده دین و نگاه نقادانه نسبت به دین پیوند میدهد. اینان مقولات دینی را مورد بررسی نقد آمیز قرارداده، افسانه سازی وجادوگری لفظی دین را نمایان ساخته، خشونت هاو پستی ها ویا نقش اجتماعی شور انگیز ناشی از آنرا به تحلیل درآورده و جذابیت و فریبندگی آنرادر نزد توده ها رازگشائی میکنند. بطور مسلم دین بازتاب یک جامعه و تاریخ آن است ولی در عین حال دین خود را از زمان تاریخی جدا کرده و جنبه فراتاریخی و ابدی بخود می بخشد. جامعه شناس دین به زمین میکشاند و آنرا تاریخ مند میسازد.
دیدگاه جامعه شناسان درباره دین و رازهایش
امیل دورکیم جامعه شناس فرانسوی قرن نوزده در اثر خود " صور بنیانی حیات دینی "، دین را اینگونه مورد مطالعه قرار میدهد:"دین یک سیستم همبسته اعتقادی وکردارهائی است در رابطه با امور مقدس". در نگاه اودین دریک حرکت جمعی و باشور شکل میگیرد، انرژی جمعی در مراسم گروهی عنصری در جهت زنده نگهداشتن دین است. این پدیده ها در میان بومیان استرالیا و جوامع صنعتی در خیلی موارد بطور مشابه ظاهر میشوند و عمل میکنند. او برخلاف "اسپنسر" که دین را به پدیده روانشناسانه مانند رویا نزدیک میکرد، بر آنست که دین امری فقط وهمآلود و هذیانی نیست، بلکه بیانگر حقیقتی مطلق به نام جامعه است و این از راه تصورات جمعی که جامعه آنها را میسازد تحقق مییابد. او در تحلیل نهایی، آشکار کرد که دین "بهیک معنا" واجد هذیان نیز میباشد.امیل دورکیم در تحلیل از اشکال ابتدائی زندگی دینی مطرح میکند که اعضای قبیله استرالیائی ها نسبت به امر مقدس "توتم" احترام بسیار داشته و به آن دست نمیزنند. بنظر اوزندگی مذهبی توتمیستی، افراد را به پیروی وتقدیس اجداد و رئیس گروه میکشاند وراز بقای آنان درستایش روح پدران ودر این وابستگی نهفته است. شخصیت فردی معنا ندارد بلکه گروه به عنصر خود، هستی میدهد و فضای جمعی ستایش آمیز بحول "توتم"، قانون زندگی است.
ماکس وبر، جامعه شناس آلمانی بویژه در اثر خود "دین پروتستان و روح سرمایه داری"، تأثير رفتار دينی را بخصوص روی اخلاق و اقتصاد و تولید سرمایه داری و سياست و آموزش و تربيت مطالعه كرده است. از نگاه اورفتار دينی در دین پروتستانی دست كم به طور نسبی عقلانی وهمسو با منطق اقتصاد جدید است. اوبرآنستکه بايد ميان ديد دینی اعتقادی معطوف به رستگاری در آخرت، كه زندگی انسانی در اين جهان را کم اهمیت وخوار می شمرد و دينی كه بدنيا توجه دارد، تفاوت اساسی گذاشت.
ماکس وبر در دید جامعه شناختی دين، تمايز میان جادو و دین پيامبرانه قائل شده است. از نظر اوجادو به توسلِ به خدايان و نيروهای عينی به منظور حل مسائل کنونی وشخصی اشاره دارد و در مقابل دينداری كاهنانه، به خدايان برای علايق اجتماعی تر و گسترده تر توسل می جويد و با فرا رفتن از جادو و با سرسپردگی به "امر الهی"، به اجتماع روح و نظم و جهت می بخشد. نه یهودیت و نه اسلام، بلکه تنها دين پروتستانی به مثابه عادتی تجلی میکند كه پيامد آن كاربرد عقل در برابر جادوست. عقل در اينجا دگرگون كننده زندگی شخصی و آشكار كردن جايگاه شخصی در اجتماع گسترده تر است. عقلانی شدن عامل مؤثر در توسعه دينی است و به واسطه پيام آسمانی برای اجتماع به توفيق وسيع تری دست می يابد.
کارل ماركس توجه را به شباهت های فرهنگی و كاركرد دين، قانون، سياست و ايدئولوژی كه همه جنبه های روبنايی جامعه بشری هستند، معطوف ساخته است. او معتقد بود كه روبناها در نهايت بر اثر روابط توليدی ونوع مالکیت كه در اعماق جامعه در كاراند، تعيين میشود. در نظر ماركس، زیربنا اقتصاد است و اساس است ودين از اهميت فرعی برخوردار است، زيرا ايدئولوژی روبناست. در ماركسيسم همه چيز بر اساس وضع مادی واقتصادی شكل میگيرد و عامل تحرك همه چيز، مناسبات طبقاتی اقتصادی است. بنوبه خودعامل تحرك وضع اقتصادی نيز تحول وتکامل وسائل تولیدی است. ماركس علت اساسی پيدايش دين را وضع اقتصادی جامعه وخواست طبقه ستمگرمی داند و بدين ترتيب وی می نويسد، انسان سازنده دين است و نه دين سازنده انسان، دين ترياك مردم است. مارکس میگفت :"مذهب سعادتی خیالی است" وطبقات زحمتکش علیه آن باید مبارزه کنند تا به سعادت واقعی برسند. از نظر ماركس دين و ايدئولوژی از نظر واقع نمايی نه تنها چيزی را نشان نمی دهند، بلكه گاهی واقعيت را وارونه جلوه می دهد و نيز زمانی هم خود واقعيتی وارونه است. دین یک ایدئولوژی و سحرانگیز است، دين اصالت ندارد و تنها ابزاری در دست زورمندان برای تحميل عقايد خود به ستمديدگان است. در واقع روی آوردن به دين به دليل توجيه وضعيت موجود و ناتوانی در مقابله با دشواری های دردناک و تسكين دردهاست.
برای میرسا الیاد، تاریخ نگارمذاهب، رومانیائی تبار که در سالهای 1930 میلادی دردانشگاه آمریکا و فرانسه درس میداد در اثر معروف خود "تاریخ اعتقادات و افکار مذهبی" می نویسد "براحتی نمی توان تصور کرد که روح انسانی بدون اعتقاد مذهبی بتواند کارکرد داشته باشد." وسپس او می افزاید:"پدیده مقدس نه بمثابه یک مرحله از تاریخ ذهنیت، یک عنصر ساختاری ذهنیت است." واژه مقدس نه تنهابمعنای دین بلکه بعنوان پدیده قدسی و احترام برانگیز مورد نظر است. میرساالیاد میگوید قبل از آنکه ادیان شناخته شده مطرح باشند، انسانها به آئین های طبیعت گرا وآتش و روح اجدادخود متمایل بودند. با نشانه های فسیل ها و نقاشی در غارها وقطعات و اسناد باستانشناسی از 600000 سال پیش به اینسو وبویژه از 8000 سال قبل در منطقه خاورمیانه و فلسطین و سپس بین النهرین، میتوان نوعی مراسم جمعی ونیایشی را دریافت . سومریها معتقد بودند که پادشاهی هدیه آسمانی است، "گیل گمش" پنجمین شاه سومریان که در 2700 سال پیش از مسیح حکومت میکرد پیوسته زنان و دختران را مورد تجاوزوقتل قرارداده ومردان را به کارهای طاقت فرسا مجبور کرده و مورد اذیت و آزار قرارمیداد، این وضعیت دشوارآنچنان مورد تنفر مردم بود که اینان خدایان را آنقدر نیایش نمودند تا آنان موجودی بسیار بزرگ بوجود آورند که قادر به مقابله با "گیل گمش" باشد. "حمورابی" امپراتور بابل نزدیک به 1800 سال قبل از میلاد مسیح خود را پسر خدا میداند. در همین اثرمیرساالیاد تحلیل دانشمند فرانسوی "ژرژ دومزیل" درباره مردمان هند واروپائی را یاد آور شده و میگوید ایدئولوژی مذهبی هند وایرانی دارای سه شاخص بوده که عبارتند از حکمروائی الهی جادوئی و حقوقی، خدایان نیروی جنگ آوری و قداست باروری و رفاه اقتصادی. از نظر ژوژدومزیل این ایدئولوژی منعکس کننده تقسیم کار اجتماعی در میان این مردمان بوده است ودر سیر خود به دین زرتشت می انجامد. در نگاه میرسا الیاد دین عنصر ساختاری ذهنیت میشود زیرا از ابتدا انسان در زندگی خود به این عنصر نیاز داشته و توجه به نیروی جادوئی وقدسی و فرازمینی و خدای گونه به همراه ذهنیت اوبوده است. ذهنیت انسان این عنصر را پدید آورد وتا امروز ادامه اش داده است.
برای زیگموند فروید اعتقادات روحی انسان با پاتولوژی های روانی اودر ارتباط هستند. در واژه شناسی، "توتم" جانور ویا گیاهی است که با اجداد رابطه دارد و حافظ یک گروه ویا یک قبیله است و ستایش برانگیز است. در اجتماع توتم گرائی پیوند افراد را به یک مرجع معنا داده و نیایش برانگیز میباشد. اساطیرابتدائی وعادات توتمیستی وجادوئی از خواص عادات پروسواس و لذت آوری است که در پی دور کردن اضطراب ویا برای اجتناب از انفجار ناخودآگانه است. توتم ها ی رفتاری در نزد فرد و گروه با رفتارهای ابتدائی و حیوانی نزدیک شده وانسانها رادربرابر ناملایمات در پناه خود میگیرد و آرامش بخش میشوند. توتم های راز دار و با اوهام در شکل گفتارها و رفتارهای خرافی، تو ضیحی سرآمیز برای زندگی، دشواری ها و تاریکی های آن میباشند. در جوامع سنتی و نیز در جوامع مدرن، رفتار وباور توتمی وجود داشته وبیان نوعی فرهنگ شخصیت ها با عقده هاو سرکوفت ها بشمار میاید. مراسم مذهبی و خرافی جنبه توتمگرائی داشته و با تابوهاو "منکرات" مشخص میشوند. منطق و تعقل ریاضی و علمی قادر به توضیح نیست، آنها را درساختار عملکرد روانی، روحی و توتم گرایشان باید فهمید.
مردم شناس فرانسوی "کلود لوی اشتروس" كيش پرستش هر فرد نسبت به ارباب خويش را توتم پرستی فردی می نامد وبرآنست که پرستش ازگروه و اجداد که قدرت نگهداری دارند، قدرت تاثیر دارند و ضامن ادامه رسوم و عادات و همبستگی جمعی اند، با اسطوره حیوانی معینی قابل تعریف است. رابطه بر پایه تعقل وخرد مدرن نیست، بلکه برپایه نیاز عاطفی وروانی دربرابر دشواری هاست. پیوندهای فرهنگی و طبیعی و جنسیتی، تنظیم کننده عملکرد توتمیستی میباشد و برای افراد گروه امنیت و خوشبختی میاورد. از این گفته میتوان استنتاج نمود که در ایران توجه شدید به امام و خاندان علی در نزد شیعیان بیان توتم پرستی آنهاست. بعلاوه توتميسم جمعی و فردی باتوتميسم جنسیتی توام میشود .در بين تمامی اقوام ، همه مردان قبيله از يك سو، همه زنان قبيله از سوی ديگر، به هر دسته خاصی كه تعلق داشته باشند، گويی دو جامعه متمايز و حتی متخاصم نسبت به يكديگر را تشكيل می دهند. زنان خودرا با فاطمه و زینب و پذیرش محرومیت های زن اسلامی معنا میبخشند و مردان خودرا با شخصیت هائی مانند "مولاعلی" با شمشیر وزورش هم قبیله میدانند و با پيوندهايی اسرار آميز به "جانورتوتمی" پرقدرت مربوط میدانند.
برخی برآنند که توتميسم فردی شکلی از بت پرستی است. فرد احساس می كند انواع ارواح ترسناك دور و برش را گرفته اند، فرد در احساسی عاطفی در پی دلگرمی و حمایت است واین امر را در مراسم و فضای جمعی وباشور میسرمی داند. فرد برای آسودگی درونی و ادامه بقا در پی نگهدارنده ای اسرار آميز وباقدرت برای خویش است. ایجاد اين مکانیسم نوعی نیرنگ وخودفریبی ویا شیوه ای است كه انسانها برای مقابله با خطرات زندگی ودلهره های خود اختراع كرده اند. مردم جوامع ابتدائی معتقدند که روحشان پس از مرگ در حیوان ویا گیاهی تجلی میکند وباین ترتیب آرامش وجدان خواهند داشت ودر امان خواهند بود. کلود لوی استروس در کتاب خود "توتمیسم در شرایط کنونی" ذهنیت انسانی را از شرایط اجتماعی مجزا ساخته تا استقلال نسبی آنرا بیان کند وسپس مشابهت عملکرد قبیله ای و گروهی انسان را با عملکرد حیوانی نمایان میسازد و توتم انسانی یک بیان و گویش سمبولیک ورازگونه است.
"گوستاو لوبن" در اثر خود "روانشناسی توده ها" که درسال 1895 منتشر شد مینویسد: "تنها شکل دیندار بودن فقط اعتقاد به خداپرستی نیست. بلکه در ضمن به هنگامی که تمام منابع روانی فرد، تمام سرسپردگی اراده فرد، تمام خرافات آتشین مزاج فرد، در خدمت یک آمال که بهدف تبدل شده و احساسات و فعالیت ها را جهت میدهد، نیزشکلی از دینداری است. عدم بردباری و فناتیسم از مشخصات عادی احساسات دینی میباشند، اینها ویژه گیهای اجتناب ناپذیر کسانی است که اعتقاد دارند راز خوشبختی زمینی و جاودانه در دست آنهاست." در این اثر او بیان میکند که توده ها تعقل نمیکنند و آنها چیزی را در کلیت خود رد میکنند و یا میپذیرند بدون آنکه مورد بحث خردمندانه قرارگرفته باشد، آنها تحت تاثیر فضای روانی با فناتیسم کورکورانه به حرکت درمیآیند وبا احساسات کورویا خشونت بار و افراطی وارد عمل میشوند. ستایش بت پرستانه تسلیم کور رابرانگیخته واین تسلیم نسبت به یک رئیس و یا خدا و یا شیئی بت شده، هوشیاری توده ها را پس زده، در آنها نوعی معجزه گرائی و خرافه گرائی رشد داده و توده ها را به تسلیم طلبی و تقدیرگرائی ویا حتا به جنایت سوق میدهد.
رابطه خرافات و دین
خرافات را میتوان از نظر واژه شناسی رفتاری غیر تعقلی تلقی نمود وآنرا از نظر خرد بیهوده ارزیابی کرد. خرافات در ارزشگزاری خود، نشانه ها و حرفها و کردارها را مقدس ساخته واحترام انگیزمی نمایاند، بدون آنکه عقلانیتی پشتوانه آن باشد. باورخرافه برخی کردارها و گفتارها را زشت وغیر مقدس میداند ویا برعکس برخی دیگر رامقدس ودینی قلمداد میکند. خرافات را گاه بمثابه پاتولوژی روانی میتوان ارزیابی نمود که از هرگونه اوبژکتیویته وعینیت رویدادها دور بوده و خودرا با امر رازدارانه و خدائی پیوند میزند. خرافات به نیروئی اسرار آمیز وخارق العاده تکیه کرده و در اشکال حاد خود به خودفراموشی و خود آزاری ودیگر آزاری منجر میگردد.
دین برآنست که سحر و جادو چیزی است که واقعیت داشته، ولی عملی است مذموم و گناهیست بزرگ نزد پروردگار. چنانچه در سوره یونس آیه 77 میاید: وَلاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ، ساحران (هرگز) رستگار نمی شوند. گرچه یک دین بینش گسترده نسبت به دنیا و آخرت، نسبت به ستارگان و انسان و نسبت به صواب و گناه ارائه میدهد، ولی در دستگاه کنشی خود، همراه با ادعای معجزه و سحر بوده و برای ادامه خود تولید خرافه نموده و ادعای آفرینش پدیده های فرا طبیعی و اعجاز دارد. بعلاوه تمامی کارگزاران دین همسوی با پیامبر مورد نظرخودجهت تاثیر گذاری، بافسونگری ویا ایجاد ترس می پردازند و در بسیاری زمینه ها با خرافه ها وافسونگری مذهبی عمل میکنند. تمامی مذاهب ادعای معجزه دارند، موسی دریا را شکافت، عیسا کورها را شفا بخشید و محمد ماه را دونیمه کرد. همه امامان شیعه شفا میدهند و ومهدی امام دوازده دنیارا نجات خواهد بخشید. هریک از این ادیان مراسم و رفتارهای جمعی و نمایش های احساسی وروانی راتشویق نموده تا وابستگی توتمیستی برقرار بماند و پیروان پراکنده نشوند.
همه خرافات با ریشه مذهبی نیستند، برخی به تفسیرهای راز آمیزنسبت به طبیعت برمیگردند. ولی خرافات و مذهب را میتوان در درون گروهبندی اعتقادات رازدار وسحرگون وجادوگرانه دانست که در عملکرد روانشناسانه خود بسیارنزدیک ویا یکسان هستند. در شرایط اضطراب روح بشری، دین میگوید نذر کنید و در حرم دخیل ببندید ودعا کنید وشیطان را لعنت کنید، خرافه میگوید رمال را ببینید و فال قهوه بگیرید وجن را از خود دور کنید. تفاوت این دو در کجاست؟
مراسم جادوگری و تسخیر روح در قبایل اولیه با بی تاب شدن در ماه محرم و غش کردن و داستان جن وپری از یک جنس هستند. مراسم ودعای جادوگر قبیله برای نزولات آسمانی و دوشقه کردن ماه توسط پیامبر اسلام و مراسم عاشورای شیعه برای تسخیر اذهان، از یک ماهیت اند. هردو امید کاذبی در نزد فرد میافرینند وباین اعتبار کمبودها و عقده ها و زخمهای درونی آرامش مییابند. مناسک عبادی ورجوع به "توتم" نگهدار وایجاد احساسات دینی و مشتاقانه، فردرا در اطمینان روحی قرار میدهد. خرد و تعقل و مشاورت خواستن و اندیشه را طلبیدن، دوراست از روند روانشناسانه ای که فرد در تصویرهای توتمی لاهوتی و ناسوتی بدست میاورد. اندیشه پرسش میکند و "اما و اگر" میگذارد و خطر میافریند و انسان آرامش ندارد، حال آنکه خود را به دست توتم ها وخرافه ها و اعتقاد آسمانی سپردن راحتتر است. انسان مصرف کننده توتم میشود تا برای خود آرامش بخرد و یا احساس آرامش فراهم کند. روحی که به این ترتیب سیراب میشود و در توهمات خود رضایت دارد، جز احترام و تقدس و ستایش نسبت به اعتقادات دینی و توتم ها و خرافات راه دیگری نمی پیماید.
نگاهی به خرافات در ایران
جامعه شناسی می طلبد تا پژوهش های میدانی وسیعی درباره خرافات در ایران صورت گیرد. متاسفانه کار تحقیق باحضور استبداد دینی آسان نیست. بعلاوه این پرسش مطرح است که تسخیر جامعه توسط فضای دینی و خرافات انبوه، انگیزه پژوهش در این زمینه را تقویت نموده است یا خیر. اینچنین بنظر میاید که اسلام در تخریب روند منطقی جامعه وپیوندهای اجتماعی آن ونیز جلوگیری ازرشد خردگرائی نقش قاطع داشته است. امروز مشاهدات، تجربه ها، نمایش ها، گفتارها، رفتارها وتصویرها براین تخریب تاکید میکنند. دردها زیادند و معضلات جامعه بیشمارند و بطور مسلم یکی از مسائل درایران، همین پدیده رشد خرافات دینی در برابر منطق و خردگرائی است. در جامعه ما نقد منظم و متدویک اسلام و خرافات دینی هیچوقت صورت نگرفته است و روان فرد ورفتار اجتماعی و گرایش روشنفکری پیوسته مورد تعرض فلج کننده این دین قرارگرفته است. بطور مسلم این پدیده دینی خرافی یک امر تاریخی و اجتماعی و سیاسی بوده است، ولی اندیشه آزاد نقاد بسیار ناتوان بوده و جامعه کنونی ما در هذیان وخرافه گرائی غوطه ور است.
به تصویرها نگاه کنیم، پراز حکایت هستند، پراز معنا میباشند ودر ضمن دردناکند. چرا؟ برای اینکه در این جهان باز دانش و خرد، در این جهان پیشرفت سکولاریسم و علم گرائی، دراین جهان دمکراسی خواهی و شکوفائی انسانی و در این جهان ابتکار و خلاقیت هنری و ادبی و علمی و زیست محیطی واجتماعی، نیروهای انسانی ما به هدر میروند. در دل جامعه ای که استبداد سیاه مذهبی نفس هارا گرفته و پنجره های اندیشه و روحیه نقد را مسدود ساخته، نیروها سردر گم ودر پی خوشبختی کاذبی هستند که برایشان آسودگی داشته باشد. حکومت و نظام سیاسی دولتی مذهبی حاکم تاثیر خود رادر جامعه از دست میدهد، ولی زمینه را تقویت میکند تا خرافات ووابستگی روحی به اسلام باقی بماند. محاسبه ساده رژیم اینست در آنجا که نیروهای جامعه رهایش میکنند، اقشارحداقل باید به ریسمان خدا وقرآن و امامان و مهدی آخرزمان چنگ بزنند وبا سمبول ها و رفتارهای دینی باقی بمانند. اگر اعتقادات دینی و خرافه ها فروبریزند، همه چیز حکومت و حاکمان وروحانیت فرو میافتد. یاد آوری کنیم که فقط قدرت سیاسی نیست که ایدئولوژی اسلامی وخرافه پخش میکند. انواع واقسام نهادها و سازمانها و مداحان و آخوندهاو آموزگاران و شخصیت های معروف ورسانه های رنگارنگ هستند که باین کار مشغولند و شهروندانی که از خرد گرائی و منطق عقلانی دوربوده وبا مدرنیسم مصرفی خود، خرافات رامی بلعند و تقویت میکند نیزدر این کارزار شرکت دارند. فراموش نگردد که سیاستمداران و روشنفکران فرصت طلب غیر دینی ونیز روزنامه نگاران کم سواد ومبلغ اهداف ایدئولوژیک مذهبی ها نیز هستند که پیوسته در پی جلوگیری از مبارزه علیه خرافات دینی میباشند. اینان به شیوه های گوناگون از نیروهای مذهبی و خط آنان دفاع کرده و نقد مذهب را "توهین" قلمداد کرده و فضاسازی میکنند و نتیجه عمل آنان گسترش نادانی توده هاست. حال آنکه در فرهنگ عامیانه جنبه های ضدخرد و غیرعقلانی و ارتجاعی بیشمار اند. فرهنگ عامیانه خرافه ساز است، زیرا این فرهنگ در بستر گفتار علمی و آموزش لائیک نفس نمیکشد. این فرهنگ عامیانه با رساله های آیت الله ها و قرآن و دعا وروضه خوانی ونادانی عامیانه آبیاری شده وهمبستر است.
هزینه و سازماندهی باوردینی و خرافات
روشن است که اعتقادات دینی در طول تاریخ نه تنها از کوشش های خودبخودی و تمایلات مستقیم افراد بهره گرفته، بلکه بویژه باعتبار عمل حاکمان و مهاجمان و سربازان و مدافعان وسازماندهندگان و ایدئولوگ ها رشد یافته وریشه دوانده اند. درروند تاریخی رشد و تحکیم دین اسلام در ایران با تجاوز و سرکوب و خشونت عجین شده است. بعلاوه دراین راه، ثروتها و هزینه های بسیار سنگینی بکار گرفته شده اند. مانند گذشته ولی با حدتی بیسابقه دستگاه عظیم اداری و مالی ایران پشتوانه رشد باورهای دینی بوده و بخش عمده مراسم مذهبی و خرافه پرستی توسط بودجه دولتی و یا نهادها و شبکه های گوناگون ساماندهی شده اند. اسلام در ایران با اختصاص دادن ثروتهای این سرزمین و حذف عدالت اجتماعی، خود را بیش از هرزمان دیگر تقویت نموده است. توجه به شبکه عظیم مساجد و امامزاده ها نشان دهنده یک سازماندهی پرقدرت وسراسری جهت نگه داشتن توده ها در زیر اسارت دین و سیاست حاکم است. به همانگونه که کارل مارکس میگفت دین در خدمت حکومتگران فاسد حاکم وطبقه مسلط میباشد.
ساده لوحی است اگر بپنداریم که دین ورسوم خرافی آن، خودبخود تحکیم میگردند. آنجا که آگاهی رشد میکند دین عقب نشینی می نماید، بنابراین حاکمان پیوسته نیازداشته اند که با تحکیم باورهای خرافی تسلیم طلبی را گسترش داده و باین خاطر تمام وسائل را برای اشاعه دین بکار گرفته اند. در ایران، قدرت سیاسی، دستگاه پلیسی و جاسوسی و نظامی و بودجه کلان دولتی و پول بخشی از گروه های اجتماعی در خدمت دین است. بدون این امکانات عظیم بقای دین حاکم ودستگاه ستم روحانیت میسر نخواهدشد. محدودکردن وسرکوب آموزش وفرهنگ لائیک، سرکوب آزاد اندیشی، تبلیغات مذهبی مداوم رسانه ها، سازماندهی مراسم محرم و رمضان و سالروز تولد و مرگ امامان، برگزاری مراسم وجشنهای مذهبی و نظامی وسیاسی رژیم واستفاد بیکران پول نفت و مالیات، همه و همه، شرایط مناسب را برای مذهب فراهم نموده، دین را با تمام امکانات حفاظت نموده ورشد آنرا در اذهان و در جامعه تضمین کرده اند. در ایران استبداد و پول در خدمت رشد دین وخرافات میباشد وواقعیت ذهنیت خرافی و ضعف خردگرائی و ناتوانی روحیه نقد در جامعه، رشد دین و خرافه گرائی رامستحکم نموده است.
***
جلال ایجادی، جامعه شناس، استاد دانشگاه
نوامبر ۲۰۱۲ پاریس
***
دررابطه با این نوشته به آثار زیر میتوانید مراجعه نمائید:
۱-"مذهب دیگر، چند گانگی مذهبی بین رقابت و رسمیت یافتن"، لوتمن/ماتیو، انتشارات آرماتان پاریس، ۲۰۰۸
۲-" اعتقادات مذهبی: عقل، سمبول سازی و تجربه"، نشریه "سال جامعه شناسی" پاریس ۲۰۱۰
۳-" تصویرسازی جمعی مرگ"، ربرت هرتز، انتشار ۱۹۰۷
۴-"بخشش و ضد بخشش" و مقالات متنوع دیگردرباره دین و جادوگری در نشریه "سال جامعه شناسی" ، مارسل ماس
۵-"رساله ناباوری دینی" میشل اونفری، انتشارات گراسه، پاریس، ۲۰۰۵
۶-"تاریخ اعتقادات و افکار مذهبی" میرسیا الیاد، چهار جلد، انتشارات پایو، پاریس،۱۹۸۴
۷-"روانشناسی توده ها"، گوستاو لوبن، انتشارات فلاماریون پاریس، ۲۰۰۹
۸-" رساله درباره بردباری"، ولتر، انتشارات فولیو، پاریس، ۱۹۷۵
۹-"اسطوره و دوران حماسی"، ژرژ دومزیل، سه جلد، انتشارات گالیمار، پاریس
۱۰-"مذهب چیست؟"، ساموئل ترگانو، انتشارات "چه میدانم"، ۲۰۰۴ ، پاریس
۱۱-" صور بنیانی حیات دینی"،امیل دورکیم، انتشارات پاریس
۱۲-"دین پروستان و روح سرمایه داری"، ماکس وبر، انتشارات پاریس
13--"انسانشناسی ساختاری" کلود لوی استروس، انتشارات پلون پاریس،۱۹۷۴
جلال ایجادی
***
جامعه تاریخی ایران دینی بوده و در چند دهه اخیر بلحاظ مذهب گرائی در اجتماع وقدرت سیاسی دینی، بمثابه یک کلیت، تمایلات تازه وگوناگونی از خود بروز میدهد. ازیکسو اجرای مذهب اسلام در تمامی عرصه ها و پیوند آن با قدرت سیاسی استبدادی، تمام واقعیت خشن آنرا به نمایش تاریخی کشاند وبخش های گسترده جامعه را نسبت به دین به رفتار شک آمیز ویا بیزاری وطرد کشاند و میتوان گفت که این پدیده در جامعه ایران بیسابقه بوده است.
دین اسلام بدست حکومت دینی ضربه مهک خورد ودر ذهنیت بسیاری ازایرانیان اعتبار و قداست خود را از دست داد. از سوی دیگردورشدن بخش مهم جامعه از قدرت سیاسی دینی حاکم ، مارا با برآمد مذهبگرائی جدید و خرافه پرستی شاید پررنگتر درنزد لایه های اجتماعی مواجه نمود. بطور مسلم توضیح عملکرد ونقش دین در جامعه ایران بسیار پیچیده است و فهم توسعه خرافه پرستی در بخش سنتی و بویژه اقشار مدرن آسان نیست. چگونه دین اسلام رسمی و سنتی ضربه میخورد و اعتبار خودرا از دست میدهد، ولی تمایل به دین گرائی و عرفانگرائی وخرافه پرستی باشکال تازه فعال است؟ در این نوشته برخی نگرش های جامعه شناسی را به کمک طلبیده ام تا بحث در این زمینه باز شود، دین در جامعه چگونه قابل فهم است؟
دین در جامعه
جامعه گردهمائی افرادی است که با یکدیگر زندگی گروهی و اجتماعی دارند، دارای قواعد و نوعی فرهنگ هستند. حال آنکه جوامع حیوانی بطور طبیعی وبا غریزه عمل میکنند. البته کشفیات علمی و انسان شناسانه دوران اخیر نزدیکی های شگفت انگیزی میان انسان و حیوان نشان میدهد. ولی بهرحال در مقایسه با جامعه حیوانی، میزان ودرجه آگاهی و اراده و قانونمندی جامعه انسانی بسیار فزونتر است و روند تاریخ نشان داده که فرهنگ انسانی پایه تمدنهای گوناگون بوده است. دین نیز یکی از اختراعات انسانی است که رابطه اورا با خدا و قدرت آسمانی معنا می بخشد. انسان دین را بوجود میاورد تارابطه خود با طبیعت و دیگر انسانها را توضیح دهد و بتواند فضای نظامندی که از ترس و همبستگی ساخته شده را، برای زندگی خود فراهم سازد. انسان دین را می آفریند و وابستگی روحی و فکری خودرا، به منشا دور و خارق العاده و نامشخص ولی با قدرت، مطلق میکند. "شلیرماخر" فیلسوف پروتستان آلمانی و مبتکر هرمنوتیک میگوید:" دین بیان احساس مطلق ما در وابستگی است." انسان هستی خود را با خدا و هستی برتر وابستگی آفرین توضیح میدهد. از نظر جامعه شناسی انسان به خدا رجوع میکند تا خود را اثبات کند و دلداری دهد وبنابراین آداب و رسوم مذهبی و جزمیات آن برای ستایش پروردگارمطلق است. دین به جامعه نیاز دارد تا وجود داشته باشد و جامعه به دین روی آورد تا وابستگی و احساس و ترس خود را بیان کند؛ ولی انسانهائی که از این وابستگی بیرون میایند نشان میدهند که بدون دین میتوان زیست و جامعه میتواند از دینی که خود بوجود آورده دورشود. فردریک نیچه گفت:"خدا مرده است". این گفته بیانگر آن بود که جامعه آهسته آهسته بسوی محدود نمودن دین پیش میرود وبنابراین دیدگاه نمیتوان گفت که دین جوهر و ذات و تعیین کننده جامعه است. دریک جامعه دین میتواند ازبین برود، ولی اعتقادات میمانند زیرا نیاز انسانی برای اثبات خود ودر مقابله با ترس و ناامیدی باقی میماند. جادوگری و مراسم نیایش و تقدس خورشید و حیوان و درخت و انسان پیوسته در طول تاریخ سه میلیون ساله انسان وجوداشته وادیان متمایل به خدایان ویا خدای یکتای آسمانی نیز بخشی از تاریخ بشری بوده است. به گفته میشل اونفری مرگ خدا، خدایان و پدیده مقدس دیگری خواهد آفرید، بنابراین نه تاریخ تولدی برای آن وجود دارد و نه تاریخ مرگ؛ همانگونه که بر ناباوری و آتئیسم نیز لحظه تولدی و لحظه مرگ قابل تعریف نیست چرا که دین وناباوری به بطن اجتماع بشری پیوند میخورند.(رجوع شود به "رساله ناباوری").
جامعه شناسی دینی و طرح پرسش
جامعه شناسی دین، پژوهش علمی رفتارها وگفتارها وشیوه هایی است که از طریق آنها انسان وجامعه و فرهنگ و اندیشه وعادات ورسوم اجتماعی ، بر" منشا الهی و الوهی" عمل میکنند. این منشا شکل دهنده ویا توجیه گرفعالیت انسانی میگردد. اندیشه جامعه شناختی بر آنست که پدیده دین را نباید یکجانبه و مغرورانه به عنوان "خرافات عامیانه"، طرد و تخطئه نمود، زیرا این پدیده با تاریخ و اجتماع وروان انسانها پیوند دارد. هرچند خرافات ذاتی دین اند، ولی دین دارای ریشه بسیار نیرومند بوده و حتا سکولار شدن گسترده جامعه هرگز بمعنای پایان دین نیست. کارل مارکس فرهنگ و اعتقادات را روبنائی تلقی نموده و بناگزیر نقش آنها را فرعی جلوه میداد، حال آنکه باورها واز آن میان باورهای مذهبی نقشی عمیق در زندگی انسان دارند. امروزه تاریخ نگاران درباره نقش مذهب در طول تاریخ بسیار نوشته اند، فیلسوفان در بستر تاریخی خود پیوسته علیه مقولات دینی در جدال فکری بوده اند، روان شناسان بر تاثیر بنیادی مذهب در ذهنیت فردی و اجتماعی تاکید فراوان نموده اند و جامعه شناسان زمینه پیدایش و نقش باورها در زندگی انسان را بررسی کرده و تأثیر باورها و اعتقادات انسان درزندگی فردی و اجتماعی را نشان داده اند. انسان در بستر تاریخی و اجتماعی وبر اساس سوبژکتیویته خود وباورها و اعتقاداتش، در جامعه می اندیشد و رفتار می کند. باورها، اندیشه و کردار انسان را شکل داده و به آنها جهت داده اند. ایدئولوژی در انقلاب روسیه و چین نقش اساسی بازی کرد، دین در انقلاب ایران نقش قطعی ایفا نمود. برآمد تروریسم بین المللی برپایه یک محرکه ایدئولوژیک نیرومند استوارمیباشد. در حرکتهای اجتماعی شمال آفریقا، اسلام نقش بسیار برجسته بازی نمودو به همین اعتبار حرکت توده ای بود. ذهنیتی ایدئولوژیک و دینی و خرافی در خیزش توده ناراضی و آشفته حال، بشکل نافذ عمل کرد و طبقات جابجا شدند. تاثیر باورها ادامه دارد وامروز آنچه مهم است، این ست که کدام دسته از باورها و نگرش ها توانسته ومیتوانند نقشی مثبت در زندگی انسان ایفا کرده، ارزش های جهانشمول را پرورش داده وباعث افزایش کیفیت زندگی وآرامش وتعالی وآزادگی روح انسانی شوند.
آیا همه باورهای انسان عامل بهتر شدن زندگی می شوند؟ واقعیتی است که از نگاه خردگرایانه، باورها و اعتقادات کور و تاریکی گرا نیز وجود دارند که بخشی از فضای فکری بسیاری از کنشگران وبازیگران اجتماعی را تشکیل میدهد. امروزه برخی از این باورها به شکل رسوم دینی و خرافات، سخت در افکار و اذهان مردم رسوخ کرده است؛ این باورها گاه بعنوان یک نیروی محرکه کور افراد را به تحرک واداشته وآنها را به جنایت و خشونت بی انتها کشانده ویا درشرایطی دیگر با جدا کردن انسان از زندگی واقعی و جدا کردنش از اراده شخصی، روح انسان را سست کرده، خودمختاری شخصیتی را از او سلب نموده و باعث گسترش دترمینیسم و تقدیرگرایی و بی حسی ورخوت و انفعال ناشی از این دیدگاه، شده اند. آلبرت انیشتین مینویسد :" خدا به طور خلاصه چیزی نیست جز انعکاس تزلزل انسان". انسان وقتی در تنگنا است، وقتی احساس ناتوانی دارد به مرجع قدرتمند آسمانی روی میاورد. آیا باوردینی و خرافات که فرد را به امر "مقدس" پیوند میزند، مانعی دربرابرآزادی فرد و خود آگاهی اوقرار میدهند؟
اپیکور، فیلسوف یونانی میگفت:" هدف فلسفه را آزاد کردن بشر از ترس، و بخصوص ترس از خدا (خدایان) میدانم. من از مذهب بیزارم زیرا مذهب در جهل پیشرفت میکند، آنرا ترویج میدهد و زندگی را از وحشت جاسوسان آسمانی، خشم و غضب بیرحمانه و مکافاتهای بی انتها تیره وتار میسازد." فلسفه پرسش میکند وبا جستجوی خود ذهن را قدرت عمل داده و آزاد میکند، حال آنکه مذهب به تعبد گرایش دارد وبا تهدید به جهنم و تیره بختی وعذاب همیشگی، آزادی را سلب میکند. بقول آرتورشوپنهاورفیلسوف آلمانی قرن نوزدهم مینویسد:"تمامی ادیان وعده پاداش اخروی برای فضایل روحی و معنوی میدهند، اما هیچ پاداشی برای فضایل عقلی وشعوری نمیدهند." اوبرآنست که "ادیان مانند لیوانهای براقی هستند که به تاریکی احتیاج دارند." در نادانی است که دین میدرخشد و دین خوشبختی کاذب اخروی را تبلیغ میکند، ولی بندگی امروز را میطلبد. بنژامین دیسرائیلی سیاستمدار انگلیسی قرن نوزده میگفت:" از نقطه ای که دانسته ها به پایان میرسد، مذهب آغاز میگردد." براین پایه مذهب دانائی را تشویق نمیکند بلکه پیروی از اراده خداوند را راه رستگاری بشر میداند و آنچه اراده الهی است اجباری است. پرستیدن آنچه مذهب میگوید حکمی است که با تعصب همراه است و وابستگی روحی، تسلیم گرائی به اراده خدا و تقدیر اوست. "دونی دیدرو" فیلسوف فرانسوی مینویسد:"از غیرت، تعصب وخرافه پرستی، تا بربریت و وحشیگری فقط یکقدم فاصله است." به بیان دیگر خرافه گرائی زمینه ساز خشونت در تاریخ است زیرا با فقدان بردباری خود، در پی طرد و نابودی دیگران است.
از نگاه دین باوران ومبلغان مذهب پدیده دین راه رستگاری است، حال آنکه از نظر بسیاری از اندیشمندان باورهای دینی تعقل را هموار ننموده، راه به کورذهنی برده، انسان را از اقدام مستقل و خردمندانه فردی دورکرده وحتا گاه قادراست با رواج نابردباری انسان را به رفتار وحشیگرانه بکشاند.هیچ فیلسوف و نویسنده ای، فردی رابخاطر دین اش به قتل نرساند ولی فیلسوفان و نویسندگان و شاعران بسیاری توسط افراد متعصب مذهبی ودستگاه دینی به قتل رسیدند. دین خودرا وسیله نجات بشر معرفی میکند حال آنکه اگر تعریف آزادی بشر در ضمن آزادی روح و اندیشه آزاد اوست بطور حتم بیشتر دین راه ظلمات را به بشر نشان داده است.
دیدگاه جامعه شناسی درباره دین
جامعه شناسانی مانند امیل دوركيم، کارل ماركس، ماكس وبر بخشی از تفکر خود را درباره دين نوشته اند. این نوع تحلیل ها به نام جامعه شناسی دين ناميده می شود. جامعه شناسی دين ادعای تحلیل وبررسی موشکافانه وعلمی دين را دارد، دین بمثابه پدیده ای محصول تاریخ وجامعه، که بار فرهنگی زمان خودراحمل میکند ودر مناسبات اجتماعی و ذهنی تاثیرمیگذارد. تحلیل جامعه شناختی دین به رابطه انسان و نیروی فرا زمینی توجه کرده، به بررسی امر "مقدس" در باورهای ذهنی وزندگی روزمره و سمبولها و عادآب ورسوم مذهبی پرداخته، خرافات را همچون پدیده های اجتماعی ودر پیوند بسیار نزدیک بادستگاه مذهبی مورد ارزیابی قرارداده و بالاخره رابطه دین و فرد و جمع را نشان می دهد.
نزد روانشناسان درباره خاستگاه خرافات، دیدگاه های روانشناختی بسیار متفاوتی وجود دارد؛ برخی روان شناسان براین نظرند كه منشأ خرافات کج فکری و اشتباهات است. آنان ناتوانی روح انسانی دربرابر دشواری ها و ناهشیاری یا ناخودآگاه بودن را سرچشمه خرافات می پندارند. برخی روانشناسان خرافات را بیان نیاز ذهن انسانی در کسب توضیح جهت هدایت زندگی خود میدانند. از این دیدگاه، بانبود درک علمی وعدم راهیابی به تصمیم روشن از راه های عقلانی، در زمان های حساس وسخت، یا در امور مهم وبحرانی، زمینه فراهم می شود تا افراد برای رسیدن به قطعیت ذهنی به خرافات پناهنده شوند. خرافه اغلب اعتقادی ساده بشمار میاید، فکرنمی طلبد، با احساس توام است و پذیریش آن آسانتر است.
نگاه جامعه شناختی، دین و خرافات رامحصول روابط انسانهاو راهی برای پاسخ به نیازهای روحی واجتماعی ویا عامل آرامش بخشی روح انسانی و همچنین مکانیسم از خود بیگانگی قلمداد میکند. این دیدگاه برآنست که بینش راز دار وشیوه تفكرافسانه گراویا مذهبی نیز می تواند خاستگاه مهمی برای پدیدآیی خرافات باشد، یعنی مذهب خرافات خاص خودرا دامن میزند. بهرحال یک ذهنیت که از منطق تحقیقی وعلمی دور است، زمینه ساز هذیان روحی وخرافه گرائی است. یكی از عوامل پدید آمدن خرافات، نداشتن درك درستی از علیت ومنشا پدیده ها است؛ تحت تاثیر یک سلسله عوامل و انگیزه های روحی وروانکاوانه، خرافات آرام آرام در روح وروان افراد جوانه زده و سپس در گروه اجتماعی و جامعه گسترش می یابدو خرافه هاهمچون باور فرهنگی و رفتاری فرد، رفتار اجتماعی را شكل می دهند و رفتار گروهی بنوبه خود آنرا تقویت مینماید. فقدان آموزش و روحیه جستجوگر، شیوه نادرست تفکردر عرصه پژوهش، تفسیر عامیانه و سست پدیده ها، به جای علت یابی درباره پدیده های طبیعی و فرا زمینی، سبب اعتقاد به اموری می شوند كه برتمام گستره باورها و برنامه های زندگی برخی انسان ها سایه می افكند. این شرایط وتکرار مضامین دینی و آداب مذهبی افراد را به خرافات متمایل می کند و اعتقادات مذهبی با تائید عناصر خرافی موافق خود، آنها را تقویت نموده و ابعاد گسترده میدهد. هرچقدر جامعه باز باشد و به انتقاد عادت داشته باشد و تاریخ ادیان دیگر را بداند و در آموزش نوجوانی و شهروندی خود باز و نقاد بماند، تاثیر پذیری اش از دگماتیسم و جزم گرائی مذهبی و خرافات کمتر خواهد بود. خرافات در تمامی جوامع وجود دارد و مسئله حساس وزنه آنها در زندگی عینی و روزمره انسانهاست.
جامعه شناسان دین بر دو دسته اند. کار بسیاری ازجامعه شناسنان مطالعه جوهر پديده دينی نيست، بلكه تحلیل رفتارها وکردارها و گفتارها و عادتهائی است که ناشی از باور دينی میباشد. معاشرت در اجتماع، مناسبات گروهی، قواعد جنسی، ارزشهای رفتاری، مجموعه امور مجاز و غیر مجاز وتصورات و اهداف معين که دررابطه با بینش دینی قرار می گيرند، مورد بررسی آنها است. بنابراين از نظر این گروه برای جامعه شناسی دین بویژه رفتار معنا دار انسان دينی مورد اعتنا است. به اين دليل در جامعه شناسی دينی از ارزش مربوط به اصول، خداشناسی يا دیدگاه های دينی، يا حتی از مشروعيت اعتقاد به جهان آخرت بحث نمی شود، بلكه فقط رفتار دينی به عنوان رفتار انسان خاكی به مقتضای هدف اش مطالعه می گردد. آنچه مطرح است، فهميدن تأثيری است كه رفتار دينی بر رفتارهای ديگر اخلاقی، اقتصادی، سياسی يا هنری افراد و اجتماع دارد. البته جامعه شناسان دیگری هستند که نقد اجتماعی و کارکرد دین را با تاریخ آن و مقولات وافق فکری و تناقضات آن مورد تحلیل قرار میدهند. این گروه درک بهتر عملکرد دین را به بازشناسی خود پدیده دین و نگاه نقادانه نسبت به دین پیوند میدهد. اینان مقولات دینی را مورد بررسی نقد آمیز قرارداده، افسانه سازی وجادوگری لفظی دین را نمایان ساخته، خشونت هاو پستی ها ویا نقش اجتماعی شور انگیز ناشی از آنرا به تحلیل درآورده و جذابیت و فریبندگی آنرادر نزد توده ها رازگشائی میکنند. بطور مسلم دین بازتاب یک جامعه و تاریخ آن است ولی در عین حال دین خود را از زمان تاریخی جدا کرده و جنبه فراتاریخی و ابدی بخود می بخشد. جامعه شناس دین به زمین میکشاند و آنرا تاریخ مند میسازد.
دیدگاه جامعه شناسان درباره دین و رازهایش
امیل دورکیم جامعه شناس فرانسوی قرن نوزده در اثر خود " صور بنیانی حیات دینی "، دین را اینگونه مورد مطالعه قرار میدهد:"دین یک سیستم همبسته اعتقادی وکردارهائی است در رابطه با امور مقدس". در نگاه اودین دریک حرکت جمعی و باشور شکل میگیرد، انرژی جمعی در مراسم گروهی عنصری در جهت زنده نگهداشتن دین است. این پدیده ها در میان بومیان استرالیا و جوامع صنعتی در خیلی موارد بطور مشابه ظاهر میشوند و عمل میکنند. او برخلاف "اسپنسر" که دین را به پدیده روانشناسانه مانند رویا نزدیک میکرد، بر آنست که دین امری فقط وهمآلود و هذیانی نیست، بلکه بیانگر حقیقتی مطلق به نام جامعه است و این از راه تصورات جمعی که جامعه آنها را میسازد تحقق مییابد. او در تحلیل نهایی، آشکار کرد که دین "بهیک معنا" واجد هذیان نیز میباشد.امیل دورکیم در تحلیل از اشکال ابتدائی زندگی دینی مطرح میکند که اعضای قبیله استرالیائی ها نسبت به امر مقدس "توتم" احترام بسیار داشته و به آن دست نمیزنند. بنظر اوزندگی مذهبی توتمیستی، افراد را به پیروی وتقدیس اجداد و رئیس گروه میکشاند وراز بقای آنان درستایش روح پدران ودر این وابستگی نهفته است. شخصیت فردی معنا ندارد بلکه گروه به عنصر خود، هستی میدهد و فضای جمعی ستایش آمیز بحول "توتم"، قانون زندگی است.
ماکس وبر، جامعه شناس آلمانی بویژه در اثر خود "دین پروتستان و روح سرمایه داری"، تأثير رفتار دينی را بخصوص روی اخلاق و اقتصاد و تولید سرمایه داری و سياست و آموزش و تربيت مطالعه كرده است. از نگاه اورفتار دينی در دین پروتستانی دست كم به طور نسبی عقلانی وهمسو با منطق اقتصاد جدید است. اوبرآنستکه بايد ميان ديد دینی اعتقادی معطوف به رستگاری در آخرت، كه زندگی انسانی در اين جهان را کم اهمیت وخوار می شمرد و دينی كه بدنيا توجه دارد، تفاوت اساسی گذاشت.
ماکس وبر در دید جامعه شناختی دين، تمايز میان جادو و دین پيامبرانه قائل شده است. از نظر اوجادو به توسلِ به خدايان و نيروهای عينی به منظور حل مسائل کنونی وشخصی اشاره دارد و در مقابل دينداری كاهنانه، به خدايان برای علايق اجتماعی تر و گسترده تر توسل می جويد و با فرا رفتن از جادو و با سرسپردگی به "امر الهی"، به اجتماع روح و نظم و جهت می بخشد. نه یهودیت و نه اسلام، بلکه تنها دين پروتستانی به مثابه عادتی تجلی میکند كه پيامد آن كاربرد عقل در برابر جادوست. عقل در اينجا دگرگون كننده زندگی شخصی و آشكار كردن جايگاه شخصی در اجتماع گسترده تر است. عقلانی شدن عامل مؤثر در توسعه دينی است و به واسطه پيام آسمانی برای اجتماع به توفيق وسيع تری دست می يابد.
کارل ماركس توجه را به شباهت های فرهنگی و كاركرد دين، قانون، سياست و ايدئولوژی كه همه جنبه های روبنايی جامعه بشری هستند، معطوف ساخته است. او معتقد بود كه روبناها در نهايت بر اثر روابط توليدی ونوع مالکیت كه در اعماق جامعه در كاراند، تعيين میشود. در نظر ماركس، زیربنا اقتصاد است و اساس است ودين از اهميت فرعی برخوردار است، زيرا ايدئولوژی روبناست. در ماركسيسم همه چيز بر اساس وضع مادی واقتصادی شكل میگيرد و عامل تحرك همه چيز، مناسبات طبقاتی اقتصادی است. بنوبه خودعامل تحرك وضع اقتصادی نيز تحول وتکامل وسائل تولیدی است. ماركس علت اساسی پيدايش دين را وضع اقتصادی جامعه وخواست طبقه ستمگرمی داند و بدين ترتيب وی می نويسد، انسان سازنده دين است و نه دين سازنده انسان، دين ترياك مردم است. مارکس میگفت :"مذهب سعادتی خیالی است" وطبقات زحمتکش علیه آن باید مبارزه کنند تا به سعادت واقعی برسند. از نظر ماركس دين و ايدئولوژی از نظر واقع نمايی نه تنها چيزی را نشان نمی دهند، بلكه گاهی واقعيت را وارونه جلوه می دهد و نيز زمانی هم خود واقعيتی وارونه است. دین یک ایدئولوژی و سحرانگیز است، دين اصالت ندارد و تنها ابزاری در دست زورمندان برای تحميل عقايد خود به ستمديدگان است. در واقع روی آوردن به دين به دليل توجيه وضعيت موجود و ناتوانی در مقابله با دشواری های دردناک و تسكين دردهاست.
برای میرسا الیاد، تاریخ نگارمذاهب، رومانیائی تبار که در سالهای 1930 میلادی دردانشگاه آمریکا و فرانسه درس میداد در اثر معروف خود "تاریخ اعتقادات و افکار مذهبی" می نویسد "براحتی نمی توان تصور کرد که روح انسانی بدون اعتقاد مذهبی بتواند کارکرد داشته باشد." وسپس او می افزاید:"پدیده مقدس نه بمثابه یک مرحله از تاریخ ذهنیت، یک عنصر ساختاری ذهنیت است." واژه مقدس نه تنهابمعنای دین بلکه بعنوان پدیده قدسی و احترام برانگیز مورد نظر است. میرساالیاد میگوید قبل از آنکه ادیان شناخته شده مطرح باشند، انسانها به آئین های طبیعت گرا وآتش و روح اجدادخود متمایل بودند. با نشانه های فسیل ها و نقاشی در غارها وقطعات و اسناد باستانشناسی از 600000 سال پیش به اینسو وبویژه از 8000 سال قبل در منطقه خاورمیانه و فلسطین و سپس بین النهرین، میتوان نوعی مراسم جمعی ونیایشی را دریافت . سومریها معتقد بودند که پادشاهی هدیه آسمانی است، "گیل گمش" پنجمین شاه سومریان که در 2700 سال پیش از مسیح حکومت میکرد پیوسته زنان و دختران را مورد تجاوزوقتل قرارداده ومردان را به کارهای طاقت فرسا مجبور کرده و مورد اذیت و آزار قرارمیداد، این وضعیت دشوارآنچنان مورد تنفر مردم بود که اینان خدایان را آنقدر نیایش نمودند تا آنان موجودی بسیار بزرگ بوجود آورند که قادر به مقابله با "گیل گمش" باشد. "حمورابی" امپراتور بابل نزدیک به 1800 سال قبل از میلاد مسیح خود را پسر خدا میداند. در همین اثرمیرساالیاد تحلیل دانشمند فرانسوی "ژرژ دومزیل" درباره مردمان هند واروپائی را یاد آور شده و میگوید ایدئولوژی مذهبی هند وایرانی دارای سه شاخص بوده که عبارتند از حکمروائی الهی جادوئی و حقوقی، خدایان نیروی جنگ آوری و قداست باروری و رفاه اقتصادی. از نظر ژوژدومزیل این ایدئولوژی منعکس کننده تقسیم کار اجتماعی در میان این مردمان بوده است ودر سیر خود به دین زرتشت می انجامد. در نگاه میرسا الیاد دین عنصر ساختاری ذهنیت میشود زیرا از ابتدا انسان در زندگی خود به این عنصر نیاز داشته و توجه به نیروی جادوئی وقدسی و فرازمینی و خدای گونه به همراه ذهنیت اوبوده است. ذهنیت انسان این عنصر را پدید آورد وتا امروز ادامه اش داده است.
برای زیگموند فروید اعتقادات روحی انسان با پاتولوژی های روانی اودر ارتباط هستند. در واژه شناسی، "توتم" جانور ویا گیاهی است که با اجداد رابطه دارد و حافظ یک گروه ویا یک قبیله است و ستایش برانگیز است. در اجتماع توتم گرائی پیوند افراد را به یک مرجع معنا داده و نیایش برانگیز میباشد. اساطیرابتدائی وعادات توتمیستی وجادوئی از خواص عادات پروسواس و لذت آوری است که در پی دور کردن اضطراب ویا برای اجتناب از انفجار ناخودآگانه است. توتم ها ی رفتاری در نزد فرد و گروه با رفتارهای ابتدائی و حیوانی نزدیک شده وانسانها رادربرابر ناملایمات در پناه خود میگیرد و آرامش بخش میشوند. توتم های راز دار و با اوهام در شکل گفتارها و رفتارهای خرافی، تو ضیحی سرآمیز برای زندگی، دشواری ها و تاریکی های آن میباشند. در جوامع سنتی و نیز در جوامع مدرن، رفتار وباور توتمی وجود داشته وبیان نوعی فرهنگ شخصیت ها با عقده هاو سرکوفت ها بشمار میاید. مراسم مذهبی و خرافی جنبه توتمگرائی داشته و با تابوهاو "منکرات" مشخص میشوند. منطق و تعقل ریاضی و علمی قادر به توضیح نیست، آنها را درساختار عملکرد روانی، روحی و توتم گرایشان باید فهمید.
مردم شناس فرانسوی "کلود لوی اشتروس" كيش پرستش هر فرد نسبت به ارباب خويش را توتم پرستی فردی می نامد وبرآنست که پرستش ازگروه و اجداد که قدرت نگهداری دارند، قدرت تاثیر دارند و ضامن ادامه رسوم و عادات و همبستگی جمعی اند، با اسطوره حیوانی معینی قابل تعریف است. رابطه بر پایه تعقل وخرد مدرن نیست، بلکه برپایه نیاز عاطفی وروانی دربرابر دشواری هاست. پیوندهای فرهنگی و طبیعی و جنسیتی، تنظیم کننده عملکرد توتمیستی میباشد و برای افراد گروه امنیت و خوشبختی میاورد. از این گفته میتوان استنتاج نمود که در ایران توجه شدید به امام و خاندان علی در نزد شیعیان بیان توتم پرستی آنهاست. بعلاوه توتميسم جمعی و فردی باتوتميسم جنسیتی توام میشود .در بين تمامی اقوام ، همه مردان قبيله از يك سو، همه زنان قبيله از سوی ديگر، به هر دسته خاصی كه تعلق داشته باشند، گويی دو جامعه متمايز و حتی متخاصم نسبت به يكديگر را تشكيل می دهند. زنان خودرا با فاطمه و زینب و پذیرش محرومیت های زن اسلامی معنا میبخشند و مردان خودرا با شخصیت هائی مانند "مولاعلی" با شمشیر وزورش هم قبیله میدانند و با پيوندهايی اسرار آميز به "جانورتوتمی" پرقدرت مربوط میدانند.
برخی برآنند که توتميسم فردی شکلی از بت پرستی است. فرد احساس می كند انواع ارواح ترسناك دور و برش را گرفته اند، فرد در احساسی عاطفی در پی دلگرمی و حمایت است واین امر را در مراسم و فضای جمعی وباشور میسرمی داند. فرد برای آسودگی درونی و ادامه بقا در پی نگهدارنده ای اسرار آميز وباقدرت برای خویش است. ایجاد اين مکانیسم نوعی نیرنگ وخودفریبی ویا شیوه ای است كه انسانها برای مقابله با خطرات زندگی ودلهره های خود اختراع كرده اند. مردم جوامع ابتدائی معتقدند که روحشان پس از مرگ در حیوان ویا گیاهی تجلی میکند وباین ترتیب آرامش وجدان خواهند داشت ودر امان خواهند بود. کلود لوی استروس در کتاب خود "توتمیسم در شرایط کنونی" ذهنیت انسانی را از شرایط اجتماعی مجزا ساخته تا استقلال نسبی آنرا بیان کند وسپس مشابهت عملکرد قبیله ای و گروهی انسان را با عملکرد حیوانی نمایان میسازد و توتم انسانی یک بیان و گویش سمبولیک ورازگونه است.
"گوستاو لوبن" در اثر خود "روانشناسی توده ها" که درسال 1895 منتشر شد مینویسد: "تنها شکل دیندار بودن فقط اعتقاد به خداپرستی نیست. بلکه در ضمن به هنگامی که تمام منابع روانی فرد، تمام سرسپردگی اراده فرد، تمام خرافات آتشین مزاج فرد، در خدمت یک آمال که بهدف تبدل شده و احساسات و فعالیت ها را جهت میدهد، نیزشکلی از دینداری است. عدم بردباری و فناتیسم از مشخصات عادی احساسات دینی میباشند، اینها ویژه گیهای اجتناب ناپذیر کسانی است که اعتقاد دارند راز خوشبختی زمینی و جاودانه در دست آنهاست." در این اثر او بیان میکند که توده ها تعقل نمیکنند و آنها چیزی را در کلیت خود رد میکنند و یا میپذیرند بدون آنکه مورد بحث خردمندانه قرارگرفته باشد، آنها تحت تاثیر فضای روانی با فناتیسم کورکورانه به حرکت درمیآیند وبا احساسات کورویا خشونت بار و افراطی وارد عمل میشوند. ستایش بت پرستانه تسلیم کور رابرانگیخته واین تسلیم نسبت به یک رئیس و یا خدا و یا شیئی بت شده، هوشیاری توده ها را پس زده، در آنها نوعی معجزه گرائی و خرافه گرائی رشد داده و توده ها را به تسلیم طلبی و تقدیرگرائی ویا حتا به جنایت سوق میدهد.
رابطه خرافات و دین
خرافات را میتوان از نظر واژه شناسی رفتاری غیر تعقلی تلقی نمود وآنرا از نظر خرد بیهوده ارزیابی کرد. خرافات در ارزشگزاری خود، نشانه ها و حرفها و کردارها را مقدس ساخته واحترام انگیزمی نمایاند، بدون آنکه عقلانیتی پشتوانه آن باشد. باورخرافه برخی کردارها و گفتارها را زشت وغیر مقدس میداند ویا برعکس برخی دیگر رامقدس ودینی قلمداد میکند. خرافات را گاه بمثابه پاتولوژی روانی میتوان ارزیابی نمود که از هرگونه اوبژکتیویته وعینیت رویدادها دور بوده و خودرا با امر رازدارانه و خدائی پیوند میزند. خرافات به نیروئی اسرار آمیز وخارق العاده تکیه کرده و در اشکال حاد خود به خودفراموشی و خود آزاری ودیگر آزاری منجر میگردد.
دین برآنست که سحر و جادو چیزی است که واقعیت داشته، ولی عملی است مذموم و گناهیست بزرگ نزد پروردگار. چنانچه در سوره یونس آیه 77 میاید: وَلاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ، ساحران (هرگز) رستگار نمی شوند. گرچه یک دین بینش گسترده نسبت به دنیا و آخرت، نسبت به ستارگان و انسان و نسبت به صواب و گناه ارائه میدهد، ولی در دستگاه کنشی خود، همراه با ادعای معجزه و سحر بوده و برای ادامه خود تولید خرافه نموده و ادعای آفرینش پدیده های فرا طبیعی و اعجاز دارد. بعلاوه تمامی کارگزاران دین همسوی با پیامبر مورد نظرخودجهت تاثیر گذاری، بافسونگری ویا ایجاد ترس می پردازند و در بسیاری زمینه ها با خرافه ها وافسونگری مذهبی عمل میکنند. تمامی مذاهب ادعای معجزه دارند، موسی دریا را شکافت، عیسا کورها را شفا بخشید و محمد ماه را دونیمه کرد. همه امامان شیعه شفا میدهند و ومهدی امام دوازده دنیارا نجات خواهد بخشید. هریک از این ادیان مراسم و رفتارهای جمعی و نمایش های احساسی وروانی راتشویق نموده تا وابستگی توتمیستی برقرار بماند و پیروان پراکنده نشوند.
همه خرافات با ریشه مذهبی نیستند، برخی به تفسیرهای راز آمیزنسبت به طبیعت برمیگردند. ولی خرافات و مذهب را میتوان در درون گروهبندی اعتقادات رازدار وسحرگون وجادوگرانه دانست که در عملکرد روانشناسانه خود بسیارنزدیک ویا یکسان هستند. در شرایط اضطراب روح بشری، دین میگوید نذر کنید و در حرم دخیل ببندید ودعا کنید وشیطان را لعنت کنید، خرافه میگوید رمال را ببینید و فال قهوه بگیرید وجن را از خود دور کنید. تفاوت این دو در کجاست؟
مراسم جادوگری و تسخیر روح در قبایل اولیه با بی تاب شدن در ماه محرم و غش کردن و داستان جن وپری از یک جنس هستند. مراسم ودعای جادوگر قبیله برای نزولات آسمانی و دوشقه کردن ماه توسط پیامبر اسلام و مراسم عاشورای شیعه برای تسخیر اذهان، از یک ماهیت اند. هردو امید کاذبی در نزد فرد میافرینند وباین اعتبار کمبودها و عقده ها و زخمهای درونی آرامش مییابند. مناسک عبادی ورجوع به "توتم" نگهدار وایجاد احساسات دینی و مشتاقانه، فردرا در اطمینان روحی قرار میدهد. خرد و تعقل و مشاورت خواستن و اندیشه را طلبیدن، دوراست از روند روانشناسانه ای که فرد در تصویرهای توتمی لاهوتی و ناسوتی بدست میاورد. اندیشه پرسش میکند و "اما و اگر" میگذارد و خطر میافریند و انسان آرامش ندارد، حال آنکه خود را به دست توتم ها وخرافه ها و اعتقاد آسمانی سپردن راحتتر است. انسان مصرف کننده توتم میشود تا برای خود آرامش بخرد و یا احساس آرامش فراهم کند. روحی که به این ترتیب سیراب میشود و در توهمات خود رضایت دارد، جز احترام و تقدس و ستایش نسبت به اعتقادات دینی و توتم ها و خرافات راه دیگری نمی پیماید.
نگاهی به خرافات در ایران
جامعه شناسی می طلبد تا پژوهش های میدانی وسیعی درباره خرافات در ایران صورت گیرد. متاسفانه کار تحقیق باحضور استبداد دینی آسان نیست. بعلاوه این پرسش مطرح است که تسخیر جامعه توسط فضای دینی و خرافات انبوه، انگیزه پژوهش در این زمینه را تقویت نموده است یا خیر. اینچنین بنظر میاید که اسلام در تخریب روند منطقی جامعه وپیوندهای اجتماعی آن ونیز جلوگیری ازرشد خردگرائی نقش قاطع داشته است. امروز مشاهدات، تجربه ها، نمایش ها، گفتارها، رفتارها وتصویرها براین تخریب تاکید میکنند. دردها زیادند و معضلات جامعه بیشمارند و بطور مسلم یکی از مسائل درایران، همین پدیده رشد خرافات دینی در برابر منطق و خردگرائی است. در جامعه ما نقد منظم و متدویک اسلام و خرافات دینی هیچوقت صورت نگرفته است و روان فرد ورفتار اجتماعی و گرایش روشنفکری پیوسته مورد تعرض فلج کننده این دین قرارگرفته است. بطور مسلم این پدیده دینی خرافی یک امر تاریخی و اجتماعی و سیاسی بوده است، ولی اندیشه آزاد نقاد بسیار ناتوان بوده و جامعه کنونی ما در هذیان وخرافه گرائی غوطه ور است.
به تصویرها نگاه کنیم، پراز حکایت هستند، پراز معنا میباشند ودر ضمن دردناکند. چرا؟ برای اینکه در این جهان باز دانش و خرد، در این جهان پیشرفت سکولاریسم و علم گرائی، دراین جهان دمکراسی خواهی و شکوفائی انسانی و در این جهان ابتکار و خلاقیت هنری و ادبی و علمی و زیست محیطی واجتماعی، نیروهای انسانی ما به هدر میروند. در دل جامعه ای که استبداد سیاه مذهبی نفس هارا گرفته و پنجره های اندیشه و روحیه نقد را مسدود ساخته، نیروها سردر گم ودر پی خوشبختی کاذبی هستند که برایشان آسودگی داشته باشد. حکومت و نظام سیاسی دولتی مذهبی حاکم تاثیر خود رادر جامعه از دست میدهد، ولی زمینه را تقویت میکند تا خرافات ووابستگی روحی به اسلام باقی بماند. محاسبه ساده رژیم اینست در آنجا که نیروهای جامعه رهایش میکنند، اقشارحداقل باید به ریسمان خدا وقرآن و امامان و مهدی آخرزمان چنگ بزنند وبا سمبول ها و رفتارهای دینی باقی بمانند. اگر اعتقادات دینی و خرافه ها فروبریزند، همه چیز حکومت و حاکمان وروحانیت فرو میافتد. یاد آوری کنیم که فقط قدرت سیاسی نیست که ایدئولوژی اسلامی وخرافه پخش میکند. انواع واقسام نهادها و سازمانها و مداحان و آخوندهاو آموزگاران و شخصیت های معروف ورسانه های رنگارنگ هستند که باین کار مشغولند و شهروندانی که از خرد گرائی و منطق عقلانی دوربوده وبا مدرنیسم مصرفی خود، خرافات رامی بلعند و تقویت میکند نیزدر این کارزار شرکت دارند. فراموش نگردد که سیاستمداران و روشنفکران فرصت طلب غیر دینی ونیز روزنامه نگاران کم سواد ومبلغ اهداف ایدئولوژیک مذهبی ها نیز هستند که پیوسته در پی جلوگیری از مبارزه علیه خرافات دینی میباشند. اینان به شیوه های گوناگون از نیروهای مذهبی و خط آنان دفاع کرده و نقد مذهب را "توهین" قلمداد کرده و فضاسازی میکنند و نتیجه عمل آنان گسترش نادانی توده هاست. حال آنکه در فرهنگ عامیانه جنبه های ضدخرد و غیرعقلانی و ارتجاعی بیشمار اند. فرهنگ عامیانه خرافه ساز است، زیرا این فرهنگ در بستر گفتار علمی و آموزش لائیک نفس نمیکشد. این فرهنگ عامیانه با رساله های آیت الله ها و قرآن و دعا وروضه خوانی ونادانی عامیانه آبیاری شده وهمبستر است.
صحنه گروهی دعاخواندن و قرآن برسر گذاشتن
وتدارک روحی برای شوریدگی احساسی واز خود بیخود شدن. تلاش برای زیبائی
اندام و چهره با دعا خواندن وبیان حاجات در کنار هم قراردارند. سفره
انداختن و نذر کردن و صلوات فرستادن وبخود فوت کردن و کمی گریه کردن،
ازجمله مراسم دینی خودباختگی جمعی است.
معنای گرفته قرآن بر سر چیست؟ خودرا به
آسمان سپردن؟ همسوئی در یک مراسم جمعی برای انجام آداب فرقه ای و قبیله ای؟
ایجاد بندگی، یگانه رابطه با قدرت رازدار آسمانی است؟ تحقق یک معجزه؟
مخالفت با فلسفه ودانائی؟ آنچه که مسلم است اینان در انتظار معجزه برای
گشودن گره از کار خوددارند. عقل و درایت و اتکابه خردگرائی و تجربه و
هوشیاری بفراموشی سپرده شده و برای این افراد مسخ شده نیروی آسمانی تنها
راه حل برای خروج از بن بست است.
نیازهای جوان کدامند؟ دختران جوان درس
خوانده وجین پوشیده و توالت کرده وبا جراحی ترمیم بینی، با تسبیح و قرآن در
دست، با هم گردآمده اند. در این فضا کدام کمبود و عقده و کدام نیاز روحی
وکدام درد مشترک بدون پاسخ هستند؟ آنان چه میخواهند، خواستی مشخص ویا
نگرانی هستی شناسانه؟ از ادبیات و فلسفه چه میدانند؟ از تحولات علمی بین
المللی چه آموخته اند؟ از عشق زمینی کدام لذت را برده اند؟ اینان مذهب
خودرا در مقایسه با مذاهب دیگر مورد برخورد و نقد قرارداده اند؟ ساده لوحی و
نادانی رفتار ها را شکل داده اند و متاسفانه نیروی خلاق جوانی و روحیه کشف
به کنار نهاده شده است.
جوانانی که تحت روندهای روانکاوانه با
انگیزه های احساسی و روحی ازخود بی تاب شده و با خودفریبی و ناخودآگاهی،
دستخوش شیفتگی وسرگشتگی روانی میگردند. آنها چه بسا پیام قرآن را نمیدانند و
کلام عربی را نمی فهمند. قرآن گناهکاران را به آتش جهنم وعد میدهد،
آیااینان فکر میکنند گناهکارند؟ اینان جوانند و میتوانند با انگیزه های
دیگری احساس راحتی و خوشبختی کنند. چگونه روح آنان خورد شده و به خمودگی
گرائیده است؟
میلیاردها تومان خرج ساختن و نگهداری و
فعالیت اداری حرم ها میشود. طلا و نقره وگرانبها ترین سنگها برای اینگونه
پرستشگاه ها در ایران ویا عراق مصرف شده است. هدف شیفته کردن پیروان است که
درفضای پرشکوه و پرثروت، از واقعیت روزمره دردناک خود دور شوند. پرستیدن
قبور جای خردگرائی گرفته است.
چه کسی قادر است دست خود را به بارگاه
توتمیستی و سحرانگیز برساند؟ خوشبختی مرموز نهفته در این نقطه کدام است؟
مسابفه شگفت انگیزی است، دست های ردیف های آخر همانند دستهای دیگر، بایداین
قفس طلائی را لمس کنند وآنرا ببوسند. بوسه ای که بیان فتح است و روح آنان
را آرامش میدهد. خرافه پرستی و بت پرستی غیر از اینست؟
در اسلام زن دربرابر مرد فاقد حقوق مساوی
میباشد. ارث نابرابر و حق مرد در چند همسری بیانگر این نگاه ناعادلانه است.
علیرغم این تبعیض سیاستمداران اسلامی با فریب پیوسته تبلیغ میکنند که زن
در دین اسلام برابر مرداست. زنانی نیز یافت میشوند که سراپا در خود بیگانگی
روانی قرارداشته واحساس خوشبختی میکنند. آنان بندگی واسارت روحی خودرا در
این تصویر مورد تاکید قرارمیدهند، آنها با زنجیرهای ذهنی و اجتماعی خود لذت
میبرند، آنها خودباخته ایدئولوژی سحرانگیز و جادوئی مذهب خود گشته اند. در
دوران کنونی این نمایش وابستگی به زنجیر جزبیان یک پاتولوژی روانی چه چیز
دیگری میتواند باشد؟ وابستگی درونی در نمایشی زنجیری باوج میرسد. اسلام در
جستجوی این الگوی زنانه میباشد، حال آنکه میدانیم اکثریت زنان در ایران
کنونی در این وابستگی افراطی نیستند ودر این میان زنان دلیربرابری خواه
وآزاده از این بند روحی بسیارند.
برخی از نمودها وسمبل های مذهبی بطور آشکار
خشونت و بی ارزشی انسان را به نمایش میگذارد.ابراهیم برای ارضای خدایش قصد
نمود تا اسماعیل فرزند خود را بکشد. نمایش کشتن کودک ویا آزار او درشیعه
بسیار فراوان است. از شرح افسانه امامان شیعه و در نمایش تعزیه تا در دوران
حکومت اسلامی، صحنه های کودک آزاری یک رسم پررنگ است. کودک در برابرخرافات
مذهبی بی ارزش است. صحنه سازی برای کشتن او، لگدمال نمودن او، گل مالیدن
او، قمه کشیدن او از مراسم تکرارشونده و تنفر برانگیز در شیعه است. تبلیغات
و تلقینات خرافی ذهن پدر ومادر را میخورند وعشق به فرزند را کم رنگ
میکنند. مرد و زن، شخصیت خود و ارزش خود و فرزند خود را دربرابر بت، باید
نفی کنند. انسانها هیچ اند، تا سرسپردگی به موهومات وجزمیات مذهبی کامل
باشد.
در زلزله 1391 در آذربایجان شرقی صدها نفر
کشته شدند و هزاران نفر زخمی و بی خانمان شدند. ورزقان: تعداد امامزاده ۵۰،
تعداد بیمارستان صفر ، اهر: تعداد امامزاده ۴۱، تعداد بیمارستان ۱ ، تعداد
امامزاده در آذربایجان شرقی به407 میرسد.(سایت دولتی "شهردانائی"). درواقع
پوشش اماکن "مقدس"، یک شبکه سراسری پایش روانی جمعیت است. بسیاری از این
امامزاده ها، افراد نامشخص وساخته تاریخ اند ولی نقش آنها بازتولید اعتقادی
است.
در منابع اسلامی آمده است:"علی پس از
پیروزی بر قبیله "بنی قریظه" تعداد 900 نفر از مردان قبیله را در مقابل
گودالهائی که از پیش کنده بودند سربریدند"(تاریخ طبری، جلد 3، برگ 1088).
"پیامبر بگفت تادر زمین گودالها بکندند و علی و زبیر در حضور پیامبر گردن
آنها را زدند."(تاریخ طبری، جلد 3، برگ 1093). میدانیم که علی در شیعه نقش
اساطیری دارد، این جابجائی چگونه در ذهنیت ایرانی رویداده است؟ برخورد بت
پرستانه توتمیستی از کجا سرچشمه میگیرد؟
برای "توتم" مقدس باید خودرا فدا کرد و
دراین راه کودکان خود آزاری رامیاموزند. آنها بویژه در ماه محرم که ماه
شکنجه فردی و گروهی است، رسوم پدران خود را تکرار میکنند، بدون آنکه راز
آنرا بدانند. کودکان قربانی نادانی ها وبیماری های روانی اند.
بزرگسالان که قهرمان و نمایش دهنده هستند،
آخرین توان و تصور خودرا بکار میگیرند تا فضای وفاداری و لذت خودقربانی
کردن آبیاری شود. ماه محرم ماه وحشت های مقدس است و روحیه وحشیگیری
وجنایتگری با این فضا به تربیت تبدیل میشود.
آنها عید خون میگیرند و به وحشی ترین شکلی
امیال خود را نشان میدهند. اگر آنها نتوانستند فرزندان خود را قربانی کنند،
گوسفندان را در میدان عمومی با لذت میکشند و سپس با شادی گوشتها را کباب
میکنند. چه جشن دلخراش و هولناکی! روح قبیله با خون آبیاری میشود تا نوبت
دیگر. تاریخ اسلام با خون و تجاوز و مرگ آغاز شد وسپس تمام سنت های شیعه
وامروز با شکنجه هاو اعدام های خیابانی در جمهوری اسلامی، همه و همه در پی
اشاعه خوی خشونت در اعماق ذهن ایرانی است.
باید نشان داد که خوارند، هیچ اند و حاضرند
به زیر خاک برگردند. نمایشی عجیب و خیابانی، همراه با سوگواری وخودنمائی.
این نمایش کدام نیاز را پاسخ میدهد؟ بیانگر کدام پاتولوژی روانی است؟ چه
رابطه ای میان مرگ وافسانه امام سوم و روان اعضای قبیله شیعه وجود دارد؟ از
چه نگرانند و چرا چهره خود را در گل گرفته اند؟ زندگی شاد وزیبا
ومهربانانه بیهوده است؟ مراسم مذهب شیعه پیوسته در باز تولید روحیه تسلیم و
خرد کردن شخصیت فردی و شهروندی عمل کرده است.
روشن است که اعتقادات دینی در طول تاریخ نه تنها از کوشش های خودبخودی و تمایلات مستقیم افراد بهره گرفته، بلکه بویژه باعتبار عمل حاکمان و مهاجمان و سربازان و مدافعان وسازماندهندگان و ایدئولوگ ها رشد یافته وریشه دوانده اند. درروند تاریخی رشد و تحکیم دین اسلام در ایران با تجاوز و سرکوب و خشونت عجین شده است. بعلاوه دراین راه، ثروتها و هزینه های بسیار سنگینی بکار گرفته شده اند. مانند گذشته ولی با حدتی بیسابقه دستگاه عظیم اداری و مالی ایران پشتوانه رشد باورهای دینی بوده و بخش عمده مراسم مذهبی و خرافه پرستی توسط بودجه دولتی و یا نهادها و شبکه های گوناگون ساماندهی شده اند. اسلام در ایران با اختصاص دادن ثروتهای این سرزمین و حذف عدالت اجتماعی، خود را بیش از هرزمان دیگر تقویت نموده است. توجه به شبکه عظیم مساجد و امامزاده ها نشان دهنده یک سازماندهی پرقدرت وسراسری جهت نگه داشتن توده ها در زیر اسارت دین و سیاست حاکم است. به همانگونه که کارل مارکس میگفت دین در خدمت حکومتگران فاسد حاکم وطبقه مسلط میباشد.
هزینه های سنگین تبلیغات دینی در ایران | |
تعداد امامزاده در ایران | ۱۰ هزار ۶۱۵ امامزاده در ۸ هزار و ۵۱ بقعه دفن شده اند که همگی از اهل بیت هستند. تعداد امامزاده در پیش از انقلاب ۱۵۰۰ عدد بود. سالانه ۳۰۰ امامزاده در ایران کشف شده اند. (منبع: سازمان اوقاف، اطلاعات نت ورک، ۱۹۹۹/۲۰۱۱ ). |
تعداد امامزاده های زن در ایران | مدیرکل هیئتهای امناء، بقاع متبرکه و مؤسسات خیریه سازمان اوقاف گفت: در کل کشور۱۳۲۳ بقعه متعلق به امامزادگان زن است و بیشترین درصد فراوانی امامزادگان زن در استان قم وسپس در اصفهان و خراسان است. (منبع: اندازه قلم ۱۸ بهمن ۱۳۹۰) |
تعداد پیامبران در ایران | از بین ۱۲۴ هزار پیامبر ۳۳ پیامبر در ایران دفن شده اند. (منبع سازمان اوقاف) |
تعداد مساجد در ایران | نزدیک به ۷۰ هزار مسجد در کشور وجود دارد که از این میزان ۶۰هزار مسجد متعلق به شیعیان و ۱۰ هزار مسجد نیز برای اهل سنت است. مدیرکل نظارت و ارزیابی ستاد عالی کانون های فرهنگی و هنری مساجد، در دی ماه ۱۳۸۹ گفت که تا سال ۱۴۰۴ تعداد مسجدهای ایران به ۹۲ هزار خواهد رسید. (منبع: جهان نیوز) |
بودجه فعالیت مساجد وقرآنی | در سال ۱۳۸۷ بودجه فعالیت مساجد ۱۷ میلیارد تومان بود که میباید ۱۵ میلیارد تومان بابت بودجه قرآنی بان اضافه شود. بطور مسلم شفافیت در این زمینه بهیچوجه وجود ندارد، در منبع دیگری آمده که بودجه مساجد در دوسال متوالی ۸۷ و ۸۸ مبلغ ۶۰ میلیارد تومان بوده است (تهران امروز ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۰). ازیاد نرود که بخش مهمی از بودجه ۱۰ میلیارد دلاری آموزش وپرورش ایران به فعالیت مذهبی اختصاص دارد، بخش مهمی از بودجه رسانه ها برای فعالیت مذهبی است و حقوق و امتیازات سلسله مراتب مذهبی یک بودجه کلان را تشکیل میدهد. بودجه کل حرم امام رضا و سایر امامزاده ها و نیز آخرین آنها حرم خمینی و جمکران نیزباید افزوده شود. هرکدام از باندهای هیات حاکمه بودجه های مذهبی خاص خودرا نیز دارند. بعنوان نمونه دولت احمدی نژاد سالانه مبلغ ۸۵۰ میلیارد تومان برای افراد و دستگاههای مذهبی طرفدار خود در نظر گرفته است، در سال ۱۳۸۸ پایگاه اینترنتی “۱۴ معصوم”، که در انتخابات ریاستجمهوری از احمدینژاد پشتیبانی میکرد، ایجاد ۴۱ هزار نمازخانه در مدارس را از افتخارات احمدی نژاد شناخت. از طرف دولت، کل بودجه کشوری سال ۱۳۹۱ حدود ۵۱۰ هزار میلیارد تومان اعلام شده است که بشکل رسمی و غیر رسمی بخش کلانی از آن در جهت تحکیم مذهب بکار گرفته میشود. |
ساده لوحی است اگر بپنداریم که دین ورسوم خرافی آن، خودبخود تحکیم میگردند. آنجا که آگاهی رشد میکند دین عقب نشینی می نماید، بنابراین حاکمان پیوسته نیازداشته اند که با تحکیم باورهای خرافی تسلیم طلبی را گسترش داده و باین خاطر تمام وسائل را برای اشاعه دین بکار گرفته اند. در ایران، قدرت سیاسی، دستگاه پلیسی و جاسوسی و نظامی و بودجه کلان دولتی و پول بخشی از گروه های اجتماعی در خدمت دین است. بدون این امکانات عظیم بقای دین حاکم ودستگاه ستم روحانیت میسر نخواهدشد. محدودکردن وسرکوب آموزش وفرهنگ لائیک، سرکوب آزاد اندیشی، تبلیغات مذهبی مداوم رسانه ها، سازماندهی مراسم محرم و رمضان و سالروز تولد و مرگ امامان، برگزاری مراسم وجشنهای مذهبی و نظامی وسیاسی رژیم واستفاد بیکران پول نفت و مالیات، همه و همه، شرایط مناسب را برای مذهب فراهم نموده، دین را با تمام امکانات حفاظت نموده ورشد آنرا در اذهان و در جامعه تضمین کرده اند. در ایران استبداد و پول در خدمت رشد دین وخرافات میباشد وواقعیت ذهنیت خرافی و ضعف خردگرائی و ناتوانی روحیه نقد در جامعه، رشد دین و خرافه گرائی رامستحکم نموده است.
***
جلال ایجادی، جامعه شناس، استاد دانشگاه
نوامبر ۲۰۱۲ پاریس
***
دررابطه با این نوشته به آثار زیر میتوانید مراجعه نمائید:
۱-"مذهب دیگر، چند گانگی مذهبی بین رقابت و رسمیت یافتن"، لوتمن/ماتیو، انتشارات آرماتان پاریس، ۲۰۰۸
۲-" اعتقادات مذهبی: عقل، سمبول سازی و تجربه"، نشریه "سال جامعه شناسی" پاریس ۲۰۱۰
۳-" تصویرسازی جمعی مرگ"، ربرت هرتز، انتشار ۱۹۰۷
۴-"بخشش و ضد بخشش" و مقالات متنوع دیگردرباره دین و جادوگری در نشریه "سال جامعه شناسی" ، مارسل ماس
۵-"رساله ناباوری دینی" میشل اونفری، انتشارات گراسه، پاریس، ۲۰۰۵
۶-"تاریخ اعتقادات و افکار مذهبی" میرسیا الیاد، چهار جلد، انتشارات پایو، پاریس،۱۹۸۴
۷-"روانشناسی توده ها"، گوستاو لوبن، انتشارات فلاماریون پاریس، ۲۰۰۹
۸-" رساله درباره بردباری"، ولتر، انتشارات فولیو، پاریس، ۱۹۷۵
۹-"اسطوره و دوران حماسی"، ژرژ دومزیل، سه جلد، انتشارات گالیمار، پاریس
۱۰-"مذهب چیست؟"، ساموئل ترگانو، انتشارات "چه میدانم"، ۲۰۰۴ ، پاریس
۱۱-" صور بنیانی حیات دینی"،امیل دورکیم، انتشارات پاریس
۱۲-"دین پروستان و روح سرمایه داری"، ماکس وبر، انتشارات پاریس
13--"انسانشناسی ساختاری" کلود لوی استروس، انتشارات پلون پاریس،۱۹۷۴
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر