در میان جمع یا توده شخص آگاه، فردی گم شده است و او دیگر
خود نیست بلکه یک اتومات یا خودکار است و احساسات و افکار فردی تحت تاثیر
رهبر و پیشگامان سیاسی اجتماعی قرار میگیرد و تمایلات و ایده های او نادیده
گرفته میشوند.
***
نه تنها لیبرالها، آنارشیستها و کمونیستها دارای روانشناسی تودهها هستند بلکه متفکرین منفرد بورژوا نیز بحثهایی را در این زمینه مطرح کردهاند. نوشته کوتاه زیر نه برای آموزش نظرات و نه بخاطر آشنایی با متفکری مهم، بلکه هدف آن بازکردن یک بحث و تحریک افکار انسان یک بعدی یا چند جانبه در زمینه اعتراض و حرکت سیاسی است.
همزمان با نیچه که پیرامون انسان گلهای و تجمعات انسانی نظرات غیرعلمی میداد، در پاریس نیز پزشکی بنام گوستاو لبون (۱۹۳۱-۱۸۴۱) در باره رفتار انسان در میان تودهها، نظراتی مطرح کرد.
او با سوسیالیسم دشمن بود و غیر از علوم پزشکی، فیزیولوژی و بهداشت، به موضوعات روانشناسی، جامعهشناسی و باستانشناسی نیز پرداخت و مدتی ناشر یک مجله فلسفی بود. معروفیت لبون در سن ۵۴ سالگی به سبب چاپ کتاب «روانشناسی تودهها» در سال ۱۸۹۵ بود. دلیل نوشتن این کتاب مطالعه انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ و کمون پاریس در سال ۱۸۷۱ بود. او غیر از روانشناسی اجتماعی و جامعهشناسی بدلیل نشر آثاری در زمینه تمدنهای مهم جهان باستان نیز مورد توجه قرار گرفت.
لبون در عصر شورش و اعتراضات تودهای، سوسیالیسم را تهدیدی برای غرب میدانست. وی گرد آمدن مجموعه یا جمعی از انسانها را توده مینامید. بورژوازی مدعی است که ادعاهای نظری و توجهات فلسفی فرهنگی لبون نه تنها آنزمان قابل پیش بینی بود بلکه حتی امروزه مسئله روز جهان هست.
لبون خلق را بزرگترین توده مداوم و پایدار انسانها میدانست. طبقات کارگر، دهقان، و اقشار ارتشی، روحانی و شهروندی را از جمله دیگر تودهها میدانست. او تجمعات خیابانی، و سازمانهایی مانند اتحادیههای کارگی، احزاب و فرقههای سیاسی و دینی را از نوع دیگر تودهها بر میشمرد.
لبون میگفت که در میان جمع یا توده شخص آگاه، فردی گم شده است و او دیگر خود نیست بلکه یک اتومات یا خودکار است و احساسات و افکار فردی تحت تاثیر رهبر و پیشگامان سیاسی اجتماعی قرار میگیرد و تمایلات و ایده های او نادیده گرفته میشوند. لبون این عمل و عکس العمل فرد و جمع را روح تودهها مینامد.
در نظر لبون انسان از نظر فرهنگی ممکن است در حرکت جمعی چندین پله سقوط کند. اگر او بعنوان فرد، انسانی آگاه و روشنفکر باشد، در جمع وجودی غریزی شبه حیوانی است و رفتاری دنباله روانه دارد و اعمالش دیگر غیرقابل پیش بینی و قابل حساب نیستند. او را میتوان منحرف، دستکاری، و مغزشویی نمود. در این شرایط میتوان از او یک جانی یا یک قهرمان ساخت.
لبون در ادامه این بحث مدعی است که انسان در جمع از ضمیر ناخود آگاه هدایت میشود و تودهها از تفکر منطقی ناتوان هستند و چون تحریک آمیز هستند، رفتارشان شبه غریزی و شبه حیوانی است، آنها ساده لوح و قابل دستکاری هستند و فقط احساسات انحرافی و ساده اندیشانه و شعاری را میشناسند.
وآنچه آنها حقیقت و درست میدانند غیرقابل بحث، غیرقابل تغییر و غیر قابل اصلاح است. غالبن واقعیت مشخص اسیر واقعیت غیرحقیقی و تلقینی میشود. تصور او بر اساس افسانه و دروغ و داستان ساختگی و خیالی است و چون عقاید و نظراتش معمولا شکل مذهبی بخود میگیرند وی دچار تعصب و بیصبری و بنیادگرایی کور میگردد. علاقه و تمایل و هواداری او خیلی راحت تبدیل به تنفر و نفی و انکار و دشمنی میشود. در دریای تودهای و مردمی غرق بودن موجب گمنامی و بیمسئولیتی میشود که از دست زدن به جرم و کار خلاف هراسی ندارد.
ایدههایی که تودهها را به حرکت میآورند غالبا تصویری و ساده گرایانه هستند. نه واقعیات بلکه خیالپردازی موجب ارضای نارضایی آنان میشود. فرد در جمع توده تضاد و تناقض را نمیبیند. او فاقد روح انتقادی و قدرت تشخیص و قضاوت است.
ایدهها برای ریشهای شدن نیاز به زمان طویل دارند و سپس مانند نفوذ مسیحیت در جوامع غرب ابدی میشوند. لبون میگوید معمولا تعدادی موجود زنده، چه انسان و چه حیوان، که جمع شوند خواهان رهبر و رئیس و چوپان و سرگله میشوند. معمولا رهبران مرد عمل هستند و نه اهل نظر، چون رهبر هیچگاه نباید شک و تردید خود را بروز دهد. تودهها همیشه به رهبری گوش میدهند که دارای ارا دهای قوی باشد چون فرد در میان جمع و توده خود فاقد اراده است. رهبر برای اینگونه افراد راهنما است. او نباید ادعایی را ثابت کند بلکه باید از شعارها و گفتارهای قوی استفاده نماید.
لبون مدعی است که در جنبش تودهای نه دلایل عقلی بلکه ادعاها، تکرارها و نقلیات میدان دارند. تقلید نیز برای آنان نوعی نقل است مانند مد که تبدیل به یک نیاز میشود. اگر رهبر درست تودهها را تحت تاثیر خود قرار دهد آنان حاضرند دست به عمل قهرمانی بزنند و خود را فدا کنند. رهبر میداند که پیروان را باید نوکر و برده یک رویا و آرزو نمود.
گرچه برای رهبر جذابیت، پرستیژ، حیثیت و اعتبار نیرویی جادویی است ولی مانند مثال ناپلئون در موقع شکست، او را مریدانش به راحتی فراموش خواهند کرد. گاهی یک جهانبینی و یا عقیده ریشه دار مانند مسیحت و سوسیالیسم چهارچوب یک فرهنگ میشوند. در نظر لبون جهانبینی سوسیالیستی یک پوچی فلسفی است که مانع پیروزی فرد میشود. این نیروی نابودکننده جدید بدون اینکه دارای نقش خلاقی باشد با شکست روبرو خواهد شد.
لبون در سال ۱۸۹۸ در کتاب مشهور خود «روانشناسی سوسیالیسم» آنرا بزرگترین خطر برای خلقهای اروپا معرفی نمود. از طرف دیگر در نظر او گاهی خواستهها و شعارهای تودهها هادی عمل سیاستمداران میشود. کارشناسان بورژوازی امروزه مدعی هستند که نظرات غیبگویانه لبون در سال ۱۸۹۵ پیرامون عصر ایدئولوژیها مانند فاشیسم، استالینیسم و دین سیاسی، صحت خود را نشان دادهاند.
طبق نظر لبون در روال انتخابات جذابیت شخصی رهبر یا کاندیدها نیز مهم است. در طول انتخابات تودهها به شنیدهها و شایعات بیشتر اهمیت میدهند تا به نظرات منطقی. او معروفترین رهبر نادان و دروغین و خشن را روبسپسر میدانست که به فریب تودهها دست زد.
در نظر لبون گرچه پارلامنتاریسم بهترین نوع حکومت است آن دو عیب مهم دارد یکی اینکه گران و پرهزینه است و دوم اینکه به دلیل طرح مداوم قوانین جدید آزادی فرد را محدود میکند.
لبون چون پزشک بود، وضع فرهنگ و جامعه را مانند جسم انسان میدید که بعد از شکوفایی به زوال میرسد. یعنی چرخ گردون تکرار فراز و فرود، جوامع و خلقها را نیز شامل میشود و فرد برای سعادتی دوباره، در گردآب جمع و توده دست به اعتراض و مبارزه میزند.
***
نصرت شاد
***
نه تنها لیبرالها، آنارشیستها و کمونیستها دارای روانشناسی تودهها هستند بلکه متفکرین منفرد بورژوا نیز بحثهایی را در این زمینه مطرح کردهاند. نوشته کوتاه زیر نه برای آموزش نظرات و نه بخاطر آشنایی با متفکری مهم، بلکه هدف آن بازکردن یک بحث و تحریک افکار انسان یک بعدی یا چند جانبه در زمینه اعتراض و حرکت سیاسی است.
همزمان با نیچه که پیرامون انسان گلهای و تجمعات انسانی نظرات غیرعلمی میداد، در پاریس نیز پزشکی بنام گوستاو لبون (۱۹۳۱-۱۸۴۱) در باره رفتار انسان در میان تودهها، نظراتی مطرح کرد.
او با سوسیالیسم دشمن بود و غیر از علوم پزشکی، فیزیولوژی و بهداشت، به موضوعات روانشناسی، جامعهشناسی و باستانشناسی نیز پرداخت و مدتی ناشر یک مجله فلسفی بود. معروفیت لبون در سن ۵۴ سالگی به سبب چاپ کتاب «روانشناسی تودهها» در سال ۱۸۹۵ بود. دلیل نوشتن این کتاب مطالعه انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ و کمون پاریس در سال ۱۸۷۱ بود. او غیر از روانشناسی اجتماعی و جامعهشناسی بدلیل نشر آثاری در زمینه تمدنهای مهم جهان باستان نیز مورد توجه قرار گرفت.
لبون در عصر شورش و اعتراضات تودهای، سوسیالیسم را تهدیدی برای غرب میدانست. وی گرد آمدن مجموعه یا جمعی از انسانها را توده مینامید. بورژوازی مدعی است که ادعاهای نظری و توجهات فلسفی فرهنگی لبون نه تنها آنزمان قابل پیش بینی بود بلکه حتی امروزه مسئله روز جهان هست.
لبون خلق را بزرگترین توده مداوم و پایدار انسانها میدانست. طبقات کارگر، دهقان، و اقشار ارتشی، روحانی و شهروندی را از جمله دیگر تودهها میدانست. او تجمعات خیابانی، و سازمانهایی مانند اتحادیههای کارگی، احزاب و فرقههای سیاسی و دینی را از نوع دیگر تودهها بر میشمرد.
لبون میگفت که در میان جمع یا توده شخص آگاه، فردی گم شده است و او دیگر خود نیست بلکه یک اتومات یا خودکار است و احساسات و افکار فردی تحت تاثیر رهبر و پیشگامان سیاسی اجتماعی قرار میگیرد و تمایلات و ایده های او نادیده گرفته میشوند. لبون این عمل و عکس العمل فرد و جمع را روح تودهها مینامد.
در نظر لبون انسان از نظر فرهنگی ممکن است در حرکت جمعی چندین پله سقوط کند. اگر او بعنوان فرد، انسانی آگاه و روشنفکر باشد، در جمع وجودی غریزی شبه حیوانی است و رفتاری دنباله روانه دارد و اعمالش دیگر غیرقابل پیش بینی و قابل حساب نیستند. او را میتوان منحرف، دستکاری، و مغزشویی نمود. در این شرایط میتوان از او یک جانی یا یک قهرمان ساخت.
لبون در ادامه این بحث مدعی است که انسان در جمع از ضمیر ناخود آگاه هدایت میشود و تودهها از تفکر منطقی ناتوان هستند و چون تحریک آمیز هستند، رفتارشان شبه غریزی و شبه حیوانی است، آنها ساده لوح و قابل دستکاری هستند و فقط احساسات انحرافی و ساده اندیشانه و شعاری را میشناسند.
وآنچه آنها حقیقت و درست میدانند غیرقابل بحث، غیرقابل تغییر و غیر قابل اصلاح است. غالبن واقعیت مشخص اسیر واقعیت غیرحقیقی و تلقینی میشود. تصور او بر اساس افسانه و دروغ و داستان ساختگی و خیالی است و چون عقاید و نظراتش معمولا شکل مذهبی بخود میگیرند وی دچار تعصب و بیصبری و بنیادگرایی کور میگردد. علاقه و تمایل و هواداری او خیلی راحت تبدیل به تنفر و نفی و انکار و دشمنی میشود. در دریای تودهای و مردمی غرق بودن موجب گمنامی و بیمسئولیتی میشود که از دست زدن به جرم و کار خلاف هراسی ندارد.
ایدههایی که تودهها را به حرکت میآورند غالبا تصویری و ساده گرایانه هستند. نه واقعیات بلکه خیالپردازی موجب ارضای نارضایی آنان میشود. فرد در جمع توده تضاد و تناقض را نمیبیند. او فاقد روح انتقادی و قدرت تشخیص و قضاوت است.
ایدهها برای ریشهای شدن نیاز به زمان طویل دارند و سپس مانند نفوذ مسیحیت در جوامع غرب ابدی میشوند. لبون میگوید معمولا تعدادی موجود زنده، چه انسان و چه حیوان، که جمع شوند خواهان رهبر و رئیس و چوپان و سرگله میشوند. معمولا رهبران مرد عمل هستند و نه اهل نظر، چون رهبر هیچگاه نباید شک و تردید خود را بروز دهد. تودهها همیشه به رهبری گوش میدهند که دارای ارا دهای قوی باشد چون فرد در میان جمع و توده خود فاقد اراده است. رهبر برای اینگونه افراد راهنما است. او نباید ادعایی را ثابت کند بلکه باید از شعارها و گفتارهای قوی استفاده نماید.
لبون مدعی است که در جنبش تودهای نه دلایل عقلی بلکه ادعاها، تکرارها و نقلیات میدان دارند. تقلید نیز برای آنان نوعی نقل است مانند مد که تبدیل به یک نیاز میشود. اگر رهبر درست تودهها را تحت تاثیر خود قرار دهد آنان حاضرند دست به عمل قهرمانی بزنند و خود را فدا کنند. رهبر میداند که پیروان را باید نوکر و برده یک رویا و آرزو نمود.
گرچه برای رهبر جذابیت، پرستیژ، حیثیت و اعتبار نیرویی جادویی است ولی مانند مثال ناپلئون در موقع شکست، او را مریدانش به راحتی فراموش خواهند کرد. گاهی یک جهانبینی و یا عقیده ریشه دار مانند مسیحت و سوسیالیسم چهارچوب یک فرهنگ میشوند. در نظر لبون جهانبینی سوسیالیستی یک پوچی فلسفی است که مانع پیروزی فرد میشود. این نیروی نابودکننده جدید بدون اینکه دارای نقش خلاقی باشد با شکست روبرو خواهد شد.
لبون در سال ۱۸۹۸ در کتاب مشهور خود «روانشناسی سوسیالیسم» آنرا بزرگترین خطر برای خلقهای اروپا معرفی نمود. از طرف دیگر در نظر او گاهی خواستهها و شعارهای تودهها هادی عمل سیاستمداران میشود. کارشناسان بورژوازی امروزه مدعی هستند که نظرات غیبگویانه لبون در سال ۱۸۹۵ پیرامون عصر ایدئولوژیها مانند فاشیسم، استالینیسم و دین سیاسی، صحت خود را نشان دادهاند.
طبق نظر لبون در روال انتخابات جذابیت شخصی رهبر یا کاندیدها نیز مهم است. در طول انتخابات تودهها به شنیدهها و شایعات بیشتر اهمیت میدهند تا به نظرات منطقی. او معروفترین رهبر نادان و دروغین و خشن را روبسپسر میدانست که به فریب تودهها دست زد.
در نظر لبون گرچه پارلامنتاریسم بهترین نوع حکومت است آن دو عیب مهم دارد یکی اینکه گران و پرهزینه است و دوم اینکه به دلیل طرح مداوم قوانین جدید آزادی فرد را محدود میکند.
لبون چون پزشک بود، وضع فرهنگ و جامعه را مانند جسم انسان میدید که بعد از شکوفایی به زوال میرسد. یعنی چرخ گردون تکرار فراز و فرود، جوامع و خلقها را نیز شامل میشود و فرد برای سعادتی دوباره، در گردآب جمع و توده دست به اعتراض و مبارزه میزند.
***
نصرت شاد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر